در محفل گفت‌وگوی چهار ستون شعر نو

زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه

در محفل گفت‌وگوی چهار ستون شعر نو

این هفته دو شب شانس این را داشتم که در محفل گفت‌وگوی چهار شاعر نامدار شعر نو باشم: شاملو، فروغ، سهراب و اخوان ثالث. در مجلسی که بیش از نیم قرن پیش، یک دهه قبل از تولد من، برگزار شده بود. آری، گویی ماشین زمان مدت‌هاست که اختراع شده است!

همه چیز از خواندن مصاحبه‌ای شروع شد با زردشت اخوان ثالث که از قضا پسر آن شاعر نامدار است. زردشت که برای نشر آثار پدرش «انتشارات زمستان» را تاسیس کرده است، از انتشار کتابی صحبت کرده بود با عنوان «گفت‌وگوی شاعران» که با پیگیری استاد هندی‌‌الاصل دانشگاه‌های برکلی و ایلی‌نویز آمریکا، در اواسط دهه چهل شمسی طی دو جلسه، بار اول در خانه فروغ و بار دوم در خانه شاملو، انجام شده بود.

غیر از چهار شاعر نامدار، افراد نامدار دیگری نیز در این جلسات حضور داشتند: خود استاد هندی گرداری لعل تیکو، سیروس طاهباز، حسن کامشاد، دکتر امین بنایی، محمود تهرانی (م. آزاد) و آیدا سرکیسیان همسر شاملو.

تصور اینکه این چهار شاعر بزرگ معاصر، با تمام تفاوت‌ها در جهان‌بینی و سبک شاعری، در محفلی خودمانی در خانه یکی از آنان به گفتگو نشسته باشند، برای من بسیار دور از انتظار و جذاب بود. به قول دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، که توصیه ترجمه و ویرایش این کتاب را به مرتضی کاخی داده است، «چنین جمعی که چهار تن از آنان چهار ستون شعر نو فارسی معاصر – بعد از نیما – هستند، هرگز یک جا جمع نشده‌اند که راجع به شعر معاصر و فضای فرهنگیِ ایران زمانِ خودشان حرف بزنند. هرچه گفته باشند، خواندنی است.» (ص ۷)

از طرف دیگر، چنین کتابی می‌توانست سندی بی‌بدیل از دوران مهمی از تاریخ ادبیات معاصر باشد که نظرات بی‌پردۀ چهار شاعر بزرگ و تاثیرگذار معاصر شعر نو در آن ثبت شده بود. از این رو، آن کتاب را در لیست کتاب‌هایی که باید بزودی می‌خواندم، قرار دادم.

ظهر یک روز چهارشنبۀ سرد بهمن ماه ۱۴۰۰ که برای انجام کاری از محل کارم در مرکز شهر، بیرون آمده بودم، گفتم خبری هم از «گفت‌وگوی شاعران» بگیرم. چنین بود که از میدان انقلاب به سمت چهارراه ولیعصر به راه افتادم. امیدوارم بودم که حداقل اختران یا خوارزمی کتاب را داشته باشند اما نه آنها و نه هیچ یک از کتابفروشی‌های دیگر آن را نداشتند تا اینکه به انتشارات مولی رسیدم. آنها هم کتاب را نداشتند. در حال بازگشت بودم که گفتند: «یک لحظه صبر کنید تا موجودی مرکز پخش را بررسی کنیم.» گفتند که کتاب در پخش موجود است و برای سه روز دیگر می‌توانند آن را برایم تهیه کنند. من که از یافتن فوری کتاب ناامید شده بودم، موافقت و هزینه کتاب را پرداخت کردم.

غروب آن روز از محل کارم به خانه برمی‌گشتم که گوشی موبایلم زنگ خورد. از نشر مولی اطلاع دادند که کتاب را تهیه کرده‌اند. من که چند خیابان آن طرف‌تر بودم، فورا به راه افتادم و کتاب را تحویل گرفتم. و چنین بود که به جای سه روز بعد، از غروب همان روز و در ایستگاه اتوبوس به محفل این شاعران نازنین پیوستم. محفلی که داخل اتوبوس و تا نیمه‌های دو شب متوالی در خانه ادامه داشت.

نحوه شکلگیری و ضبط این نشست در دو شب تابستانی در سال ۱۳۴۴ و انتشار آن پس از حدود چهار دهه در سال ۲۰۰۴ میلادی به دو زبان انگلیسی و فارسی در آمریکا و سپس انتشار آن در سال ۱۳۸۴ در ایران، ماجرایی جالب و حکایتی خواندنی است که در آغاز کتاب آمده است.

اما در مورد جوّ و محتوای گفتگوها نیز می‌توان بسیار گفت و نوشت. چه از لحاظ لحن و ادبیات گفتارها که خلقیات و طبایع فردی هر شخصیت را بازتاب می‌دهد و چه از نظر مواضعی که در برابر شعر و ادبیات، سیاست فرهنگی، اجتماع و زندگی به طور کلی دارند. دکتر امین بنانی که از برگزارکنندگان جلسات و مسئول ضبط گفتگوها بوده است، جوّ حاکم را چنین توصیف می‌کند:

«فضای مجلس آن شب محترمانه و با رعایت احترام متقابل نسبت به هم، در معیّت آن تلخوَشِ تگری، گرم و دلنشین بود و در جوّی برگزار گردید که توأم با حرمت و تحسین متقابل _ و نه البته کاملا خالی از متلک‌گویی و زخم‌زبان_ بود. آنچه شایان توجه در این نشست‌ها و گفت‌وگوهاست، درجۀ ممتاز آزادیِ بیان و صراحت کلام گفت‌وگوکنندگان است» (ص ۱۶).

عجیب‌ترین نکته برای من، حضور غریب، اما نه دور از انتظار، سهراب در این محفل است. او قبل از آغاز جلسه در صحبت با دکتر تیکو «خود را از جهان شعر و شاعری برکنار دانسته و هرگونه ادعایی در حوزۀ شعر را غیر منتسب به خود معرفی کرده و تاکید بر نقاش بودنش» داشته است (ص ۲۰). و به این ترتیب، در طول تمام دو شب گفتگو، حتی یک کلمه هم از زبان سهراب شنیده نمی‌شود.

محتوای بحث‌ها علاوه بر بحث‌های ابتدایی درباره جو فرهنگی و نقش دکتر خانلری و «نشریه سخن» در میدان دادن به شاعرانی خاص و بی‌توجهی به نیما و شاعران نیمایی، بیشتر حول و حوش جایگاه نیما و نقش وزن در شعر نیمایی و سپس در مورد چیستی شعر، کیستی شاعر و نحوه و فلسفه شعرگویی هر یک از شاعران است. که این بخش اخیر، از جذاب‌ترین و پرحرارت‌ترین بخش‌های گفت‌وگوی شاعران است. به همین دلیل من این نوشته را با نقل قول‌هایی از این بخش به پایان می‌برم.

«فروغ: … اصل کار این است که آدم اول شاعر بشود. شاعر یک موجودی است که، چه طور بگویم، تمام ضعف‌ها، نقص‌ها و بدبختی‌های خودش را تجربه کرده باشد و به نتیجه‌ای رسیده باشد، و بعد این‌ها را کنار گذاشته باشد و راجع به مسائل خودش و مسائل زندگی اصولا یک نظری پیدا کرده باشد. باز می‌گویم یک‌جور آگاهی پیدا کرده باشد، یعنی فیلسوف شده باشد… فیلسوف یک‌جور بینش فلسفی پیدا می‌کند که در آن منطق می‌چربد ولی در بینش شاعرانه حس و شهود مهم است.» (صص ۱۱۵-۱۱۶)

«شاملو: ببینید، ممکن است در شعری که صد در صد شعر است بینش منطقی آن بر یک کتاب فلسفی بچربد. کما اینکه بسیاری از فلاسفه مادۀ خام فکر خودشان را از شعر گرفته‌اند، مثل یاسپرس که اساس فلسفۀ خود را بر شعرهای هولدرلین گذاشته، بدون اینکه هولدرلین اصلا جز شعر چیز دیگری نوشته باشد.» (ص ۱۱۶)

«شاملو: ببینید من به خواننده آن اندازه‌ها توجه ندارم … اصلا من رویم به خواننده نیست. روی من به خودم است.» (ص ۱۲۶)

«شاملو: من شعر را برای این می‌نویسم که بفهمم در درون من چه می‌گذرد. چون وقتی که شعری را می‌نویسم هرگز نمی‌دانم چی خواهم نوشت، به چه صورتی درخواهد آمد.» (ص ۱۲۹)

«فروغ: کار آدم به خواننده مربوط می‌شود.» (ص ۱۲۷)

«شاملو: … وقتی که می‌گویم من برای خودم شعر می‌گویم نه اینکه بنده یک وجود مجردی باشم و هیچ ارتباطی مثلا با آن شوفر تاکسی که بنده را سوار می‌کند، یا آن بقالی که مثلا من از او پپسی کولا می‌خرم، نداشته باشم. من به تمام اینها مربوطم. درسته که آن چیزی که من می‌گویم از تمام این‌ها می‌گیرم، از زندگیِ روزانۀ خودم می‌گیرم، ولی این مسئله که من برای خودم شعر می‌گویم، یک چیز درستی است. برای اینکه من تشخیص می‌دهم که معنیِ زندگی من این است، رضایت زندگی من فقط در این است … این زندگی من است و اگر این کار را نکنم، زندگی‌ام معنی ندارد. برای اینکه اگر بیشترین پول و بهترین زندگی‌ها را هم داشته باشم ولی این کار را نکنم، مثل اینکه خالی هستم، هیچ کاری نکرده‌ام.» (ص ۱۳۱)

«فروغ: هر کسی وجودش به یک شکلی معنی پیدا می‌کند، یک شاعر هم معنیِ وجودش این است که بنشیند و شعر بنویسد. اگر ننویسد، زندگی نکرده است.» (ص ۱۳۱)

«اخوان: به نظر من شعر را اول آدم برای شناختن خودش می‌گوید یعنی اینکه آدم بفهمد زنده است یا نیست _این را من دو سه بار نوشته‌ام_ برای اینکه بداند از هستی منقطع شده یا نشده است. بعد برای اینکه آن را به مردم عرضه کند یعنی ببیند آیا دیگرانی هم با او در این حال و هوا هستند. یا ببیند شعرش برای مردم است و به مردم مربوط است یا نه.» (صص ۱۳۵-۱۳۶)

*منتشر شده در روزنامه اطلاعات، ۷ مهر ۱۴۰۱

مشخصات کتاب:

گفت‌وگوی شاعران: مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، م. آزاد تهرانی، گردآوری گرداری لعل تیکو، ترجمه ویرایش و تنظیم مرتضی کاخی، چاپ دوم، ۱۳۹۲، تهران: نشر زمستان.

به این مطلب چه امتیازی می‌دهید؟
[۵ از ۱ رای ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *