ویتگنشتاین را باید از نانوشته هایش فهمید!

زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه

ویتگنشتاین در تبعید

بخشی از کتاب «ویتگنشتاین در تبعید»* را خواندم.

«تبعید» در اینجا استعاره‌ای است برای وضعیت ویتگنشتاین و فلسفۀ او.

وقتی فرگه، راسل و مور «تراکتاتوس» را نمی‌فهمند آیا می‌‌توان امیدوار بود که کس دیگری او را بفهمد؟ آنها که از بزرگترین فیلسوفان زمانه و در نقش استادان و سپس همکاران او بودند.

آیا مسئله چنانکه فرگه و راسل به او گوشزد کرده بودند به سبک نوشتن گزین‌گویانه او برمی‌گشت؟ یا علتی اساسی‌‌تر در میان است؟

به زعم جیمز سی. کلاگ ظاهرا این دغدغۀ عدم درک یا سوءدرک آن فیلسوف همچنان به قوت خود باقیست.

آیا ممکن است علت این باشد که او برای اولین بار از منظری یا به شیوه‌ای در حال نگریستن به جهان است که برای ما کاملا ناشناخته و نامأنوس است؟

مناظری که از «تراکتاتوس» تا «پژوهش‌های فلسفی» تا «در باب یقین» و آثار بعدی همچنان در تغییر است.

آیا ویتگنشتاین واقعا فیلسوفی تحلیلی بود؟

آیا چنین شخصیتی قابل فروکاستن به یک برچسب است؟

شناختن ویتگنشتاین از نوشته‌هایش شاید ناممکن باشد اما به فهم او از نانوشته‌هایش می‌توان امیدوار بود.

پ ن: زمانی یکی از اساتید محترم ما -که از مصادیق درخشان پیوند حوزه و دانشگاه هم بوده و هستند- با اشاره به همجنسخواهی ویتگنشتاین، گفت: «اینا فقط آدمای باهوشی بودن». و بدین ترتیب تکلیف ویتگنشتاین هم روشن شد. باز هم جای امیدواری هست که هنوز شأن آدمیت برای او قائل بودند ایشان.


*جیمز سی. کلاگ، ترجمه احسان سنایی اردکانی، ققنوس، ۱۳۹۴

به این مطلب چه امتیازی می‌دهید؟
[۰ از ۰ رای ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *