شیارهای عادت: مغزهای خفته، دل‌های خسته و فقدان تخیل

زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه انسان برده عادت است. کودک چشمانش را گشود. به سقف خیره شد. حالا با نگاهش اطراف اتاق را می‌پاید. چشمش به من افتاد. به من زل می‌زند. می‌خندم و برایش شکلک در می‌آورم. می‌خندد. غلت می‌خورد و روی دست‌هایش بلند می‌شود. اطراف را می‌پاید. نگاهش به اسباب‌بازی‌ها می‌افتد که آن سوتر پراکنده‌اند. اردک، خرس، طوطی، ماشین، … . چهار دست و پا به‌ طرف توپ نارنجی‌اش حرکت می‌کند و آن را برمی‌دارد و بازی شروع می‌شود… بازی، علاوه بر بکارگیری حواس و بدن کودک، ذهن او را نیز تحریک و تقویت می‌کند. ژان پیاژه، بازی را تفکر کودک می‌داند. من…

ادامه مطلب

قدم زدن با امرسون در طبیعت ترکمن صحرا

زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه عصرها با خنک تر شدن هوا در این تابستان گرم، با یک دقیقه قدم زدن از خانه پدری ام در ترکمن صحرا به دشت فراخی می رسم که پس از فصل درو رنگ زرد طلایی به خود گرفته است. تابلویی شاهکار از غروب خورشید بر پهنۀ این دشت وسیع با افق های باز که مسحورکننده است. زمین ها همه مالک دارند اما هیچ کس سند منظره را در دست ندارد. رالف والدو امرسون در کتاب «طبیعت» (ترجمه مرضیه خسروی، نشر روزگار نو، ۱۳۹۶) نوشتۀ نغزی در این باره دارد: « منظره جذابی که امروز دیدم بی‌تردید ترکیبی از تصویر بیست…

ادامه مطلب

آنکه بُرید، آنکه گِریست؛ مرثیه‌ای برای یک درخت

زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه امروز، پنجم ژوئن (۱۶ خرداد) روز جهانی محیط زیست است. روز جهانی محیط زیست (World Environment Day) روزی است که از سوی سازمان ملل برای افزایش آگاهی مردم برای نگهداری محیط زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب محیط زیست و گونه‌های زیستی‌جانوری، به‌عنوان روز محیط زیست انتخاب شده‌ است. به این مناسب این نوشته را که قبلا در نشریات منتشر شده است در اینجا بازنشر می‌کنم. *** «شهرداری بندرترکمن درختی را قطع کرده است.» خُب چه اهمیتی دارد؟ روزانه ده‌ها و صدها بلای بدتر از این سرِ طبیعت می‌آید و کسی کَکِش هم نمی‌گزد. احساس…

ادامه مطلب

من، خیام و دایرۀ وجود

زمان تقریبی مطالعه: ۷ دقیقه امروز ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام است. به همین خاطر می‌خواهم به آشنایی خودم با خیام و تاثیری که روی من داشت بپردازم. من در سایت مطلبی مفصل‌تر در ابداعات خیام در ریاضیات نوشته‌ام و اینجا می‌خواهم نگاهی به جنبه فلسفی رباعیات او آنگونه که فهم کرده‌ام، بیندازم. در مطلب دیگری، نوشتم که در کودکی در آن شب‌های تار ترکمن‌صحرا، قبل از خواب به یک بازی خیالی می‌پرداختم که بعدها اسم آن را بازی دایرۀ وجود گذاشتم. در این بازی، من دایره‌ای را در ذهنم فرض می‌کردم و به مرور تمام موجودات، حتی خدا، را در آن قرار…

ادامه مطلب

روزی که از سر راه خود کنار رفتم

زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه سال‌های زیادی از زندگی‌‌ام فکر می‌کردم که عواملی مثل ژنتیک، والدین، محیط، دوستان، دشمنان، اطرافیان، نژاد، مذهب، سیاست، دولت و امثال آنها مانع دستیابی من به زندگی دلخواه و اهدافم بوده‌اند. ذهن من دلایل خوب و منطقی زیادی برای علل شکست‌ها و ناکامی‌هایم داشت که همه این علت‌ها نیز عواملی بیرون از وجود خودم بودند. این طرز فکر همچنان ادامه داشت و خودخوری‌های من هم همین‌طور. تنها کاری که از دست من برمی‌آمد نفرین کردن زمین و زمان بود و گله از بخت بد خود. تا روزی که این وضع برایم واقعا سخت و غیرقابل تحمل شد. روزی غرق این افکار…

ادامه مطلب

ماه و ماهیا و معنای زندگی

زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه ایفا کردن نقش یک والد (پدر یا مادر) وظیفه‌ای دشوار و سنگین است. این دشواری معمولاً به مراقبت و تأمین وسایل و امکانات رفاهی بچه‌ها نسبت داده می‌شود اما در واقع دشوارترین بخش، مربوط به آن چیزی است که روح، احساس و شخصیت آن‌ها را شکل می‌دهد، یا همان چیزی که تربیت می‌نامیم. یادم نمی‌آید که جایی برای تربیت فرزندان آموزشی دیده باشم. برای همه مردان و زنان، پدر و مادر شدن امری طبیعی است اما هیچ کس به‌طور ذاتی دارای دانش و مهارت تربیت کردن نیست. وقتی که خودت هنوز سؤال‌های بی‌پاسخ بیشماری داری و در راه انسان شدن…

ادامه مطلب

شاجان؛ هنرمند گُمنام و کاشف زیباییِ چیزهای معمولی

زمان تقریبی مطالعه: ۷ دقیقه من پسرکی ده‌ساله هستم و او پیرمردی هفتادوپنج‌ساله. کودکی گوشه‌گیر هستم و تنها بودن را دوست دارم. یکی از خلوتگاه‌های موردعلاقه‌ام، روی آن درخت عَنّاب تنومند و کهنسال در آن‌سوی حیاط است. خانۀ پیرمرد با خانۀ ما فقط چند متری فاصله دارد و میانشان هیچ دیواری نیست. در این اواخر چند بار او را در حال تماشای درخت عناب دیده‌ام. گویی در میان شاخ و برگ آن، در جستجوی چیزی بود. در این ظهرِ تابستان، در میان خُنَکای انبوه شاخ و برگ درخت عناب در خیالات شیرین خود غرق هستم که ناگهان صدای لطیف و آشنایی، رشتۀ خیالاتم را پاره…

ادامه مطلب

همرنگی با جماعت و تعطیلی تفکر

زمان تقریبی مطالعه: ۷ دقیقه «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!» از سنین خردسالی همواره این ضرب‌المثل به گوشم خورده است و همیشه احساس ناخوشایندی نسبت به این دستورالعمل داشتم. میل طبیعی من این بود که خودم باشم علیرغم اینکه این خود، همرنگ و شبیه جماعت هست یا نه و به مرور فهمیدم که متعهد بودن به این نوع زندگی چه هزینه و دشواری‌هایی می‌تواند  به همراه داشته باشد. اول بار در مدرسه بود که فشار سهمگین یک سیستم همرنگ‌ساز را بر وجود خود احساس کردم. بعدها فهمیدم که مدرسه یک سیستم شبیه‌سازی انسانی بیش نیست. مدرسه در شکل مدرن آن در آغاز عصر صنعتی…

ادامه مطلب

پرواز دَهَندگان روح؛ دیداری با هنرمند پیشکِسوت خوجه‌دوردی ایری (خوجا باخشی)

زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه عکس از عرازمنگی توماج ایری (۷ تیر ۱۳۹۶) وسط حیاط ایستاده‌ام در یک شب بهاری، خیره به آسمان. در آسمان صافِ بَشیوسقا* (پنج پیکر)، همه‌چیز هنوز مثل دوران کودکی‌ام به نظر می‌رسد. آسمان پُرستاره همچنان عمیق، رازآمیز، شگفت‌انگیز، بیکران و بی‌مرز است. اما زمین روستا، هیچ شباهتی به دوران کودکی‌ام ندارد. همه‌جا را دیوار و آجر فراگرفته و خبری از انبوه درختان، خانه‌های قدیمی و افق‌های باز، نیست. گویی دیوارکشی‌ها به قلب‌ها و ذهن‌ها هم رسوخ کرده و حالا آن صفا، صمیمت و حکمت گذشته، به خاطره‌ها پیوسته است. همسایه‌های دیواربه‌دیوار هم، گاهی ماه‌ها از حال هم بی‌خبرند. آخرین بار…

ادامه مطلب

بوبن: مردی که اسیر گهواره بود

زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه در مطلب بداهت زندگی در بهشت که درباره امیلی دیکنسون بود گفتم که باید مطلبی هم درباره کریستیان بوبن بنویسم و این نوشته همان است. با بوبن از طریق کتاب رفیق اعلی (۱) آشنا شدم. با خواندن صفحاتی از کتاب با خود گفتم که چقدر شبیه دیکنسون است، نوشته‌هایی شاعرانه با مضامین کودکی، تنهایی، عشق و مرگ. نوشته‌هایی که از زیبابینی، لطافت و معنویتی معصومانه سرشار است. وقتی که در کتاب دیگرش اسیر گهواره (۲)، که شرح حالش است، خواندم که مستقیما به دیکنسون پرداخته بسیار برایم جالب بود. او می‌نویسد: «روزی که زندگی امیلی دیکنسون را کشف کردم، بزرگترین…

ادامه مطلب