عشق می راند از دل مرگ را

زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه     عشق می راند از دل مرگ را باد بوسه می دهد هر برگ را دستی از غیب می رسد ناگاه می زند بر شیشه دل سنگ را اردبیل، بهار ۱۳۷۶ قاب پنجره‌ی سحرانگیز از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۹ در اردبیل دانشجوی کارشناسی مهندسی شیمی بودم. دانشگاه و خوابگاه ها بر تپه ای در کنار دریاچه شورابیل با فاصله حدود یک کیلومتر از شهر قرار داشتند. دریاچه میان تپه و شهر قرار داشت. شب ها انعکاس روشنایی شهر در دریاچه، با پنجره اتاق ما قاب گرفته می شد. نگاه به این تصویر سحرانگیز کافی بود تا شور و شعف…

ادامه مطلب