شاید عجیب باشد که از میان هزاران دانشمند، فیلسوف و متفکر در طول تاریخ چرا فقط سه نفر به عنوان «معلم» ملقب شدهاند. ارسطو بهعنوان معلم اول، فارابی بهعنوان معلم ثانی و میرداماد بهعنوان معلم ثالث شناخته میشود. چرا دو نفر از این سه نفر ایرانی هستند؟ ارسطوی یونانی و دو ایرانی دیگر چه جایگاه علمی، فرهنگی یا فلسفی داشتهاند که با کنار زدن متفکران بزرگی چون سقراط و افلاطون در غرب یا مثلاً زرتشت، بودا یا کنفوسیوس در شرق، مفتخر به دریافت چنین لقبی گشتهاند؟ و اینکه آیا در آینده ممکن است کسانی به عنوان معلم رابع، خامس و … شناخته شوند؟ و گزینه احتمالی برای معلم بعدی چه کسی میتواند باشد؟ آیا اصلاً این نوع نامگذاری معنی و اهمیتی دارد؟ به بهانه دوازدهم اردیبهشت، روز معلم، به این مسئله پرداختم.
ارسطو؛ معلم اول
لقب «معلم اول» نه توسط غربیان بلکه توسط متفکران اسلامی به ارسطو داده شد. اما غرض از «معلم» نامیدن ارسطو توسط مسلمین چه بود و چرا این لقب را به فیلسوفان بزرگی چون افلاطون که معلم ارسطو بود یا به سقراط که معلم افلاطون بود، ندادند؟ این مسئله به تلقی خاصی که مسلمین از اصطلاح «معلم» داشتند، مربوط میشود. چنانکه دکتر سید حسین نصر اشاره کرده، «معلم» در نزد مسلمین به شخصی اطلاق میشده که تعیینکننده حدود علوم و روشهای مختلف کسب علم بوده و آنها را در سلسله مراتبی که وحدت و پیوستگی بخشهای مختلف دانش را حفظ میکرد، قرار میداد. (۱) بنابراین از دیدگاه اسلامی، معلم حقیقی صرفاً کسی نیست که علم را میآموزد بلکه او کسی است که حدود علم، روششناسی علوم و سلسلهمراتب آن را با یک رویکرد وحدتگرا ترسیم میکند. این وحدتگرایی از اهمیت توحید در معارف اسلامی و سرچشمه گرفتن تمام علوم از وحی قرآنی ناشی میشود.
میدانیم که ارسطو (۳۸۴ – ۳۲۲ ق.م) شاگرد افلاطون بود اما برعکس افلاطون که بیشتر به عالم نامحسوس مُثُل نظر داشت توجه خود را به تبیین عقلانی جهان فیزیکی معطوف کرد. بااینحال جهان فیزیکی از نظر ارسطو در سیر و تحولی غایتمند در جهت کسب کمالی که علت نخستین (آفریدگار) بر مخلوقات تعیین کرده بود، قرار داشت. علاوه بر این نگرش فلسفی به خلقت که بهطور کلی با باورهای مسلمین سازگاری داشت، ارسطو اولین متفکری بود که ضمن تدوین علم منطق، به روششناسی و طبقهبندی علوم نیز پرداخت. ارسطو یک تقسیمبندی وحدتگرا از علوم عرضه کرد که بهطور کلی با دیدگاه توحیدی مسلمانان سازگار بود. ازاینرو ارسطو در میان مسلمین بهعنوان نخستین کسی که به تحدید علوم، ترسیم روششناسی آن و طبقهبندی وحدتگرا و توحیدی علوم پرداخته بود، به «معلم اول» معروف شد.
فارابی؛ معلم ثانی
ابونصر فارابی (۲۵۹ – ۳۳۹ قمری) بااینکه از پیشگامان و بنیانگذاران فلسفه و علوم اسلامی است اما نخستین آنها نیست. ابویوسف کندی قبل از فارابی بهعنوان نخستین حکیم اسلامی به بنیانگذاری فلسفه اسلامی پرداخت و حتی آثاری در منطق و تقسیمبندی علوم خلق کرد. بااینحال تلاشهای وی از پختگی کافی برای تأثیرگذاری بر تمدن اسلامی برخوردار نبود اما کار فارابی چنین پختگی و کمالی را در خود داشت. به همین دلیل فارابی بهعنوان پدر منطق اسلامی شناخته شده و با لحاظ معنایی که منطق در علوم اسلامی دارد، او را میتوان واضع طبقهبندی علوم بهصورت مدون آن نیز دانست (همان منبع). از طرف دیگر فارابی مؤلف کتاب بسیار معروف احصاءالعلوم در تقسیمبندی علوم است که نه تنها در عالم اسلامی، بلکه در غرب شهرت بسیار پیدا کرد و در برنامه درسی دانشگاههای مغربزمین بسیار تأثیرگذار بود. در تمدن اسلامی این کتاب سرآغاز تلاش بسیاری از متفکران اسلامی برای نظم بخشیدن به علوم و طبقهبندی آن و ایجاد هماهنگی و وحدت بین عقل و ایمان و یا فلسفه و دین گردید. بنابراین هم آثار فارابی در علم منطق که پیشدرآمد علوم در تمدن اسلامی است و هم کتاب احصاءالعلوم بیش از هر چیز معطوف به توجیه و تعریف روشهای مختلف کسب معرفت و دانش و ارتباط علوم ناشی از این روشها و پیوستگی این علوم با جنبههای مختلف معارف اسلامی و با یکدیگر بود. به همین دلیل با توجه به روحیه توحیدی حاکم بر تمدن اسلامی آنچه فارابی در تمدن اسلامی و ارسطو قبل از او در یونان انجام داده بود آن چنان از دیدگاه اسلامی بنیانی و مهم بود که ایجاب میکرد لقبی به متفکرانی که این تحول را باعث شدند، اعطا گردد. چنین بود که فارابی پس از ارسطو بهعنوان «معلم ثانی» شناخته شد.
میرداماد؛ معلم ثالث
میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی (۹۶۹ – ۱۰۴۰ ق) مشهور به میرداماد از فلاسفه، متکلمان و فقهای برجسته دوره صفویه بود. میرداماد با تألیف آثار ارزشمند در حکمت، فلسفه و علوم اسلامی و مهمتر از آن با تربیت شاگردان برجستهای چون ملاصدرا و ملامحسن فیض کاشانی توانست شعلهای در تاریکی پانصدسالۀ دوران افول تمدن اسلامی برافروزد. دوران صفویه دوره رسمیت یافتن، انسجام و بسط تشیع در ایران بود. این وضع باعث ظهور عالمان بزرگی چون میرداماد در جهان تشیع گشت. در این دوران بود که میرداماد موفق شد فلسفه و علوم عقلی را با تأسیس «مکتب اصفهان» احیاء کند و به آن نظم و انسجام جدیدی بخشد. ازاینرو بود که او را «معلم ثالث» نامیدهاند. بااینکه میرداماد نیز چون دو متفکر قبلی دانشی وسیع داشت و به نوعی بحرالعلوم بود اما آنچه در شخصیت علمی او غالب بود، مهارت و تسلط وی بر حکمت و فلسفه بود و شهرت «معلم ثالث» بیشتر از این لحاظ به او اعطا شده است. او شخصاً نیز خود را «معلم» مینامید و شأنی در حد فارابی برای خویش قائل بود.
ضرورت ظهور معلم رابع!
با این اوصاف چه کسی میتواند «معلم رابع» باشد؟ اصلاً چه لزومی دارد که معلم چهارمی کشف کنیم یا در انتظار ظهورش باشیم؟ هانری کربن، اسلامشناس و فیلسوف فرانسوی، در تحقیقات خود دربارۀ اهمیت امروزی فلسفه اسلامی به اهمیت «معلم رابع» برای آینده جهان اسلام اشاره کرده است. دکتر سیدحسین نصر نیز در مقالهای در بزرگداشت فارابی معتقد است که: «امروزه با هجوم علوم غربی به درون مرزهای فرهنگی و جغرافیایی ممالک اسلامی من جمله ایران، هر کس به فکر اساسی از برای آینده فرهنگ خود باشد در مقابل خود وظیفهای میبیند مشابه به آنچه فارابی با آن روبرو بود. متفکران این عصر موظفاند بهعنوان اندیشمندان جامعه بین علوم پیوندی حاصل کنند و به ایجاد وحدت بین علوم و نیز بین این علوم و فرهنگ اصیل خود بپردازند. به این دلیل است که فکر و روش اندیشۀ فارابی اهمیتی خاص از برای نسل معاصر دارد و معلم ثانی متفکری است زنده که نفوذش همچنان محسوس است. در واقع جهان اسلامی بیش از هر چیز دیگر محتاج به یک «معلم رابع» است که بتواند انسان کنونی را از پیچ و خم دنیای پر آشوب فکری جهان امروز نجات بخشد. باشد که بزرگداشت معلم ثانی کمکی به توجه به این امر و ضرورت ایجاد وحدت و نظم در علوم باشد و با رواج بیشتر تفکر فارابی پیدایش «معلم رابع» به مرحلۀ تحقق نزدیک تر شود.» (همان منبع)
در جستجوی معلم رابع
برخی اندیشمندان مصادیق خود را برای معلم چهارم معرفی کردهاند. از جمله ایشان میتوان به دکتر سیدحسن حسینی، استاد گروه فلسفه علم دانشگاه شریف، اشاره کرد که دکتر سیدحسین نصر را بهعنوان «معلم رابع» معرفی نموده است. از نظر ایشان، که خود از شاگردان دکتر نصر است، «حکمت خالده، جاودان خرد، و یا سنتگرایی سیّد حسین نصر، در سایه منابع سهگانه اصلی قرآن، سنت عقلانی اسلام، و تمدنهای اصیل (الهی و دینی)، در فضای فکری انگلیسیزبان رشد و کمال یافته است، و خود را تبدیل به الگوی فکری مبتنی بر وحدت مطلق، و جهانبینی الهی کرده است که شئون مختلف آن، علوم و دانش و معارف عقلی و حکمت عملی را با اصول منابع و روشمندی خود (با حفظ اصل وحدت) در برگرفته است. و امروز نهتنها در دنیای انگلیسیزبان که در بسیاری از حلقههای فکری در سراسر جهان به حکمتی جامع و فراگیر تبدیل شده است. طرح و بررسی و نقد عالمانۀ این اندیشه در مجامع مختلف دنیا خود حکایت از این ادعا دارد. سخنرانیهای گیفورد و یا اختصاص یک مجلد از مجموعۀ ارزشمند کتابخانۀ فیلسوفان زنده به تنها نمایندۀ مسلمان و شیعی و ایرانی تا به امروز در کنار دهها شاهد و قرینۀ دیگر نشانگر زندهبودن و نشاط این تفکر حکمی است.» و همۀ اینها از نظر وی حتماً به این معناست که بتوان گفت: «سیدحسین نصر، معلم رابع» (۲) اما علیرغم ارزش فینفسۀ معرفی دستاوردهای بزرگان و ستایش معقول از آنان، درسآموزی از «معلمان نامدار یا بینام دیروز» برای حل مسائل امروز، احتمالاً بسیار مهمتر از کشف و انتساب القاب به افراد باشد.
درسهای «معلمان»
چنانکه دیدیم غیر از ارسطو دو معلم دیگر بیشتر به دلیل تأثیرگذاری فکری و فلسفی بر تمدن اسلامی با ارائه تفکر وحدتگرا و توحیدی به علوم اسلامی ملقب بهعنوان «معلم» گشتهاند. بنابراین این لقب همانطور که اشاره شد در دایره رویکرد خاصی به علوم و معارف اسلامی واجد اهمیت و ارزش ویژه است. اما سیر این نامگذاری که از یک فیلسوف یونانی آغاز شده میتواند معنای مهمی برای امروز ما در بر داشته باشد. آن معنی شاید بتواند این باشد که حقیقت را در هیچ محدوده جغرافیایی، قومی و فرهنگی نمیتوان محبوس کرد. تلقی ارسطویی از علم، که برای آن ارزش فینفسه قائل بود، در کنار تشویق کتاب و پیامبر دین اسلام به علمآموزی و حقیقتجویی بدون محدود شدن به مرزهای جغرافیایی و عقیدتی (که در احادیثی چون «علم را بجویید حتی در چین باشد» تبلور یافته است) در کنار مرزهای گشوده و فضای سیاسی روادارانه آن دوران و ارج نهادن به علم و دانش، بدون توجه به عقاید و مرام شخصی عالمان و دانشمندان، باعث اوج گرفتن علم و معرفت در جهان اسلام شد و دوران طلایی آن را رقم زد. از تجربه آن دوران طلایی و دوران تاریک پس از آن چه میتوان آموخت؟ شاید بیشترین اهمیت بازخوانی آثار معلمان گذشته، در آموختن چنین درسی باشد و شاید این عبرتآموزی راه را برای شکوفایی مجدد حکمت، معرفت و علم و دانش در این سرزمین هموار سازد.
(۱) دانشپژوه، محمدتقی، (۱۳۹۰)، فارابیشناسی (گزیده مقالات) به اهتمام میثم کرمی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، چاپ اول
(۲) سید حسن حسینی، سیدحسین نصر معلم چهارم، آکادمی مطالعات ایرانی لندن