مرگ هر انسانی که به نحوی به ما نزدیک است، چون زلزلهای خانه وجودمان را تکان میدهد. شدت این زلزلهی وجودی به نسبت فامیلی، کمیت و کیفیت تجارب زیسته با آن فرد، خاطرات مشترک و میزان وابستگی عاطفی بستگی دارد. شوک ناشی از این فقدان، در ابتدا به شکل درد و رنج عاطفی، غم و غصه، ناامیدی و افسردگی بروز میکند. سپس با خشم همراه میشود و در نهایت چیستی خود ما و معنای زندگیمان را به چالش میکشد. شرایط کرونایی این مسائل ناشی از مرگ عزیزان را پیچیدهتر و دشوارتر ساخته است.
لیست بلند بالای مردگان و عزاداران کرونایی
در این دوران مرگ و میر انبوه کرونایی هر یک از ما لیستی از اموات دور و نزدیک خود داریم که هر روز نیز بر آن افزوده میشود. حدود سه هفته پیش عمو و زن عمویم همزمان به کرونا مبتلا و در بیمارستان بستری شدند. یک هفته پس از آن بود که زن عمویم فوت کرد.
با دو نفر از همکاران جدید بر روی پروژهای آموزشی کار میکردیم و هر روز جلسهای مجازی داشتیم. آن روز به همکاران گفتم که زن عمویم مرده است، حالم خوب نیست و درخواست کردم اگر ممکن است خودشان کارها را پیش ببرند تا من نیز با بهبود حالم به مرور به آنها ملحق شوم. ضمن تسلیبخشی با بزرگواری پذیرفتند.
حال عمویم رو به بهبودی بود اما چالش بزرگ، دادن خبر فوت زن عمویم به او بود. تصمیم گرفته بودند که پس از بهبودی و یکی دو روز قبل از ترخیص از بیمارستان، خبر را به او بدهند. چنین کرده بودند و پس از آن بود که همه چیز روندی معکوس یافت. حال عمویم بدتر و بدتر شد و طی یکی دو روز پس از آن و حدود یک هفته پس از مرگ زن عمویم، در نیمههای شب، عمویم نیز فوت کرد. این یکی از غمانگیزترین مصیبتهای کرونایی در میان فامیل و خویشاوندان ما بود.
فردای آن روز دوباره خبر فوت عمویم را به همکاران دادم و از حال بدم به آنها گفتم. اما این بار آنها نیز سفرههای دل خود را گشودند و من تازه فهمیدم که آنها نیز در این مدت عمیقا درگیر ماتم عزیزان دور و نزدیک خود بودهاند. حالا همه در حال تسلیبخشی به یکدیگر بودیم.
شرایط دردناک عزاداران کرونایی
این وضعیت ماتمبار کرونایی عمومی باعث شد که به فکر نوشتن این مطلب بیفتم. اما زلزلهی وجودی بزرگ من هشت سال پیش اتفاق افتاد و آن وقتی بود که مادرم مرد و سه ماه پس از آن پدرم. بنابراین آنچه در اینجا مینویسم نه توصیهای علمی و تخصصی بلکه صرفا برآمده از تجارب زیسته و مطالعات شخصی است. به این امید که شاید فرد داغداری را تسلایی باشد و همچنین برای کنار آمدن با این بحران ایشان را یاری کند.
من در مقاله «چگونه مرگ مادرم زندگی مرا متحول کرد» در مورد تجربه خودم از مرگ مادرم نوشتهام که در وب سایتم در دسترس است. در آنجا به فلسفه مراسم عزاداری اشاره کردم و نوشتم که «آدم عزادار بیش از هر چیز نیاز به دلداری و همدردی دارد تا بتواند با وجود مصیبت بزرگی که دچارش شده به زندگیاش ادامه دهد». اما در شرایط کرونایی امکان آن نوع عزاداری مفصل و حضوری ممکن نیست. به همین دلیل است که در این شرایط فرد عزادار در وضعیت غریبی به سر میبرد. دور و بر او خلوت است و این باعث درونگرایی بیشتر و احساس شدیدتر فقدان عزیزان و در نتیجه درد و رنج عاطفی و ناامیدی و افسردگی بیشتر میگردد. از طرفی تسلیبخشیهای مجازی و تلفنی نیز کارایی همدردی حضوری را ندارد. چنین است که فرد ماتمزده به همراه بازماندگان نزدیک به خود، شرایط دردناکی را تجربه میکنند.
پناهگاه باورهای مذهبی
برای عدهای، باورهای مذهبی اولین پناهگاه تسلیبخش است. بالاخره مرگ حق است و هر نفسی باید طعم مرگ را بچشد. ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم. برای درگذشتگان فاتحه میخوانیم و برای آنها از خداوند متعال طلب رحمت و بخشایش و علو درجات میکنیم. مذهب در این زمینه کار خود را به خوبی انجام میدهد و به طور موثری خانه وجود فرد را در برابر زلزله مرگ محافظت میکند. عموم مردم شاید از این طریق است که با مرگ کنار میآیند.
در سطحی دیگر دیدگاه عرفان سنتی به مرگ نیز نه تنها تسلیبخش بلکه حتی آزادیبخش است. عارف وجود حقیقی خود را چون مرغی بهشتی میداند. مرغی که در قفس تنگ جسم و جهان مادی اسیر شده و مرگ را چون آزادی از این قفس و پرواز به سوی کوی دوست میداند.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
بنابراین عرفا تصویر عاشقانه، شیرین و امیدبخشی از مرگ به دست میدهند که برای هر صاحب عزای معتقدی میتواند مایه تسلی و آرامش باشد.
همچنین مطالعه مجموعه کتابهای «در آغوش نور» که درباره تجارب نزدیک به مرگ است شاید برای شما امیدبخش و دلگرمکننده باشد. من در مقاله «تجربه نزدیک به مرگ و روایتهایی از تجربهکنندگان آن» به این تجربیات و پیامهایی که این تجارب دارند، پرداختهام.
تسلیبخشی فلسفه
اما انسانها متفاوت هستند. همگان باورهای مذهبی یا عرفانی ندارند. اما بشر برای آنها نیز تسلیبخشیهایی فراهم ساخته است. فلسفه نیز حرفهای زیادی برای گفتن در این زمینه دارد. هرچند بحثهای فلسفی در باب مرگ بیشتر معطوف به معنای زندگی است تا تسلیبخشی. فلسفه رواقی از جمله فلسفههای دوران بحران است و آشنایی با آن میتواند در هنگام وقوع رخدادهای سهمناگی چون مرگ عزیزان التیامبخش و آرامبخش باشد. من در مقاله «نسخهای رواقی برای خوشبختی و آرامش در جهانی بحرانزده» چکیدهای کاربردی از نظرات آنان به دست دادهام.
آرام کردن ذهن پریشان
برای آن عده از عزاداران کرونایی که به طرق معنوی جدید علاقمند هستند، من مطالعه کتابهای اکهارت تول را بسیار مفید میدانم. اکهارت تول دو کتاب به نامهای «نیروی حال» و «طلوع زمینی نو: کشف هدف زندگی» دارد. عصاره دیدگاه اکهارت تول آزاد شدن از بردگی ذهن از طریق تمرکز بر لحظه حال است. از آنجا که افراد عزادار بسیار پتانسیل زندگی در گذشته و غرق شدن افراطی در خاطرات مشترک با فرد متوفی را دارند که عوارض روانی و عاطفی مخربی میتواند داشته باشد، نگرش اکهارت تول میتواند بسیار یاریکننده باشد. من در مقاله «چگونه ارباب ذهن خود باشیم نه بردۀ آن» خلاصهای از نظرات اکهارت تول را آوردهام.
مرگ و معنای زندگی
علاوه بر آنچه گفتیم، پس از وقوع مصیبت مرگ عزیزان، به مرور گذر زمان و غریزه بقا، به طور طبیعی ما را به زندگی روزمره بازمیگرداند. اما در بعضی افراد مرگ عزیزان چالشی عمیقتر را برمیانگیزد و آن بحران معنای زندگی است. فرد از خود میپرسد «چرا هستیم؟ چرا میمیریم؟ از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟» فرد ممکن است به همه باورها شک کند و از نو همه چیز را به پرسش بکشد. این کاری است که فیلسوفان عموما انجام میدهند. اما همه ما کم و بیش فیلسوف هستیم و گاهی با بنیادیترین پرسشها درباره زندگی، مرگ و معنای آنها درگیر میشویم. من در مقاله «زندگی مدرن و معنای گمشده: راهکارهایی برای معنادار ساختن زندگی» به این مسئله پرداختهام.
مرگ خود و تحول زندگی
و در نهایت مرگ عزیزان برای ما مسئلهی مرگ خودمان را به همراه میآورد. اینکه خودمان نیز روزی خواهیم مرد. این مرگآگاهی میتواند منجر به تحولی بنیادی در زندگی فرد شود. مرگ مادرم برای من منجر به چنین تحولی شد که در مقالهای که در بالا اشاره کردم به طور مفصل در مورد آن نوشتهام. کتابهای الیزابت کوبلر راس و کتاب «خیره به خورشید نگریستن» اروین یالوم نیز در این زمینه بسیار مفید است.
در نهایت مطالعه کتاب رایگان من با عنوان «جهان عشق است: حکمتهایی در هنر زیستن» که شامل عصارهای از مطالعات، تجربیات و آموختههای من در طول سالیان است، شاید برای شما مفید، آرامبخش و تسلیدهنده باشد. این کتاب در وب سایت من و همچنین در وب سایت کتابراه در دسترس است.
در این دوران غریب مرگهای انبوه کرونایی، این نوشته تلاشی بود متواضعانه و خالصانه برای تسلیبخشی و یاریگری به افراد عزادار و دچار مصیبت، و نویسنده امیدوار است که از این طریق نقشی هرچند اندک در التیام درد و رنج آنان ایفا کند.