جهان همچون اراده و تصور (The World as Will and Representation) اثر آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸-۱۸۶۰) یکی از تأثیرگذارترین آثار در تاریخ فلسفه است. این کتاب که در سال ۱۸۱۸ منتشر شد، کاوشی جامع شامل دیدگاههای متافیزیکی و معرفتشناختی شوپنهاور است و دیدگاه او از جهان را به عنوان تجلی ارادهای واحد و فراگیر بیان میکند.
شوپنهاور از گمنامی تا شهرت
شوپنهاور در دیباچه ویراست نخست، آنگاه که سی ساله بود، مینویسد:
«کتاب خود را با جدیت عمیق و این اطمینان خاطر پیشکش میکنم که، دیر یا زود، به دست کسانی خواهد رسید که برای ایشان نوشته شده است.» (ترجمه، رضا ولی یاری، ص ۱۳)
در کوتاه مدت اما، کتاب شوپنهاور توفیقی نیافت. چند جلد بیشتر فروش نرفت و مابقی آن خمیر شد. تا سی سال پس از آن اقبالی به آثار شوپنهاور وجود نداشت. اما پیش بینی او برای آینده دیرتر درست از آب درآمد. آثار او به مرور مورد توجه قرار گرفت. به طوری که لئو تولستوی در سال ۱۸۶۹ در نامهای به یکی از دوستان خود نوشت:
«آیا میدانید که تابستان امسال تا چه اندازه برایم پرارزش بود؟ این ایام را با شیفتگی به شوپنهاور و لذتهای روحی فراوانی گذراندم، که پیش از آن هرگز نمیشناختم… ممکن است روزی نظرم در این باره تغییر کند، اما به هر حال اکنون یقین دارم که شوپنهاور نابغهترین انسانهاست. وقتی آثارش را میخوانم نمیفهمم که چرا تا به حال ناشناس مانده است، شاید توضیح این امر همان باشد که او خود بارها تکرار کرده است، به این معنا که اکثریت آدمیزادگان را ابلهان تشکیل میدهند.» (در باب حکمت زندگی، مقدمه مترجم)
نقل است که شوپنهاور در واکنش به عدم توجه به اهمیت آثارش گفته بود: کتاب چون آینه است و هرکسی در آن بازتاب خود را میبیند. اگر خری در آینه بنگرد بدیهی است که جز تصویر خود را نخواهد دید.
شوپنهاور ۲۶ سال بعد، در پنجاه و شش سالگی، در دیباچه ویراست دوم، همچنان ناامید از اقبال کوتاه مدت و امیدواری به آینده، نوشت:
«من کل این کتاب را نه به همعصران و هموطنان خود، که به بشریت پیشکش میکنم، و اطمینان دارم که بشریت ارزش آن را در خواهد یافت، حتی اگر، چنان که سرنوشت محتوم همۀ چیزهای ممتاز است، این ارزش بعدها معلوم شود. ذهن من، تقریبا بر خلاف ارادهام، کار خود را بیوقفه در طول زندگی دنبال کرده، و این تنها برای بشریت بوده، نه برای نسل گذرا و گرفتار فریب این عصر.» (ص ۱۴)
و بالاخره در دیباچه ویراست سوم، زمانی که دیگر به عنوان فیلسوفی بزرگ و اصیل به شهرت رسیده و مورد اقبال قرار گرفته بود، چنین مینویسد:
«اگر کسانی که قادر به خلق آثار حقیقی و اصیل نیستند عهد نبسته بودند که نگذارند چنین آثاری جایگاه و پایگاه بیابند، این آثار راحتتر جای پایی در جهان مییافتند. این وضعیت پیش از این نیز، اگر نگوییم موجب سرکوبی، باید بگوییم مانع و سد راه بسیاری از آثاری شده که جهان باید از آنها بهرهمند میشد. نتیجه برای من این بوده که، گرچه زمانی که ویراست نخست این کتاب به چاپ رسید تنها سی سال داشتم، این ویراست سوم را زمانی منتشر میکنم که پای به هفتاد و دو سالگی گذاشتهام. با این حال، آنچه مرا تسلی میدهد این کلام پترارک است که «همین که کسی حیرت کند که روز به شب میآید، همین کافی است». حال، اگر من نیز بالاخره از راه رسیده، و در پایان عمرم خشنود ام که میبینم نفوذم آغاز شده، این دلگرمی را داشتهام که، مطابق با قاعدهای کهن، آنچه آغازش به تاخیر افتد، به همان میزان دوامش نیز بیشتر خواهد بود.» (ص ۲۳)
جهان به مثابه اراده و تصور چه میگوید؟
کتاب با بیان گزاره بنیادین فلسفه شوپنهاور آغاز میشود:
«جهان تصور من است: در رجوع به هر موجود زنده و شناسنده این حقیقتی است معتبر، گرچه تنها آدمی قادر است تا آن را به آگاهیِ متفکرانۀ انتزاعی درآورد. اگر حقیقتا چنین کند، بصیرت فلسفی بر او طالع گشته.» (ص ۲۸)
در هسته خود، جهان به مثابه اراده و تصور تلاشی برای ارائه یک نظریه جامع از واقعیت است که می تواند ماهیت هستی، آگاهی و شرایط انسانی را توضیح دهد. شوپنهاور با طرح وجود یک نیروی زیربنایی که تمام واقعیت را جان میبخشد، شروع میکند: اراده. به عقیده شوپنهاور، اراده نیرویی فراگیر و بی امان است که همه چیز را در جهان از کوچکترین ذرات گرفته تا پیچیدهترین موجودات را به حرکت در می آورد.
دیدگاه شوپنهاور در مورد اراده عمیقاً بدبینانه است. او آن را نیرویی میبیند که ذاتاً غیراخلاقی است و نسبت به دغدغههای انسان بیتفاوت است و استدلال میکند که منشأ همه رنجها و دردهای جهان است. او تنها راه فرار از ظلم اراده را عمل به زهد میداند که شامل دست کشیدن از امیال و رد لذت های دنیوی است.
شوپنهاور علاوه بر نظریه اراده، تحلیل مفصلی از ماهیت آگاهی و ادراک انسان ارائه می دهد. او استدلال می کند که همه دانش ها در نهایت مبتنی بر حواس است و درک ما از جهان توسط مقولات و مفاهیمی که برای تفسیر تجربیات خود استفاده می کنیم شکل می گیرد. او همچنین پیشنهاد میکند که توانایی ما برای استدلال و تفکر انتزاعی به دلیل ماهیت ذهن ما محدود است، ذهنی که ذاتاً توسط محدودیتهای زبان و ساختارهای فکری محدود میشود.
یکی از مهمترین آثار جهان همچون اراده و تصور، نقد شوپنهاور از سنتهای فلسفی غالب زمان خود، بهویژه ایدهآلیسم کانت و هگل است. شوپنهاور استدلال می کند که این فیلسوفان در ارائه گزارشی منسجم از واقعیت شکست خورده اند و تأکید آنها بر مفاهیم و مقولات انتزاعی باعث شده است که نقش اساسی اراده در شکل دادن به تجربه ما از جهان را نادیده بگیرند.
آثار شوپنهاور چگونه بر فلسفه مدرن تأثیر گذاشته است؟
آثار شوپنهاور تأثیر عمیقی بر فلسفه مدرن، به ویژه در زمینههای متافیزیک، معرفتشناسی و اخلاق داشته است. از چند جنبه ایده های او به تفکر فلسفی معاصر شکل داده است:
۱. متافیزیک: مفهوم شوپنهاور از اراده به عنوان نیروی زیربنایی واقعیت در متافیزیک معاصر، به ویژه در فلسفه ذهن، تأثیرگذار بوده است. بسیاری از فیلسوفان معاصر نظر او را مبنی بر اینکه اراده یک جنبه اساسی از جهان است، پذیرفته اند و استدلال می کنند که این اراده یک گزارش منسجم از ماهیت آگاهی و رابطه بین ذهن و بدن ارائه می دهد.
۲. معرفت شناسی: تأکید شوپنهاور بر نقش حواس و ادراک در شکل دادن به درک ما از واقعیت، تأثیر بسزایی بر معرفت شناسی معاصر داشته است. نقد او از نظام های فلسفی سنتی که بر مفاهیم و مقولات انتزاعی تکیه می کنند، بسیاری از فیلسوفان را بر آن داشته تا بیشتر بر اهمیت شواهد تجربی و محدودیت های ادراک انسانی تمرکز کنند.
۳. اخلاق: نگاه بدبینانه شوپنهاور به ماهیت انسان و تأکید او بر نقش اراده در شکل دادن به رفتار ما در اخلاق معاصر تأثیرگذار بوده است. بسیاری از متفکران معاصر معتقدند که تنها راه فرار از رنج ناشی از اراده، زهد و پرهیزکاری است و معتقدند که جستجوی لذت و ثروت مادی میتواند به نوعی پوچی اخلاقی و پوچگرایی منجر شود.
۴. زیبایی شناسی: دیدگاه های شوپنهاور در مورد هنر و زیبایی شناسی نیز تأثیری ماندگار بر فلسفه مدرن داشته است. بسیاری از فیلسوفان معاصر از مفهوم «تجربه زیباییشناختی» بهعنوان راهی برای فراتر رفتن از محدودیتهای اراده استفاده کردهاند و استدلال میکنند که هنر قدرت تغییر ادراکات ما و ارائه درک عمیقتری از جهان را دارد.
تاثیر شوپنهاور بر فیلسوفان و متفکران پس از خود
شوپنهاور بر چندین فیلسوف پس از خود تأثیر بسزایی داشت. فردریش نیچه در اوایل کارش عمیقاً تحت تأثیر فلسفه شوپنهاور بود. ایدههای شوپنهاور درباره اخلاق، رنج، شفقت و بیمعنایی جهان، تفکر نیچه را شکل داد. با این حال، نیچه بعداً بدبینی شوپنهاور را رد کرد و فلسفه رادیکال خود از قدرت، حیات گرایی و اراده به قدرت را توسعه داد. با این حال، تأثیر اولیه شوپنهاور بر نیچه عمیق بود.
زیگموند فروید تحت تأثیر دیدگاه های شوپنهاور در مورد نیروهای روانی، رنج و مبارزه بین آگاهی و انگیزه های ناخودآگاه بود. مفهوم شوپنهاور از سوژه رنجور و نابینا به ایجاد زمینه برای نظریه های فروید در مورد ذهن ناخودآگاه، سرکوب و میل جنسی کمک کرد. فروید شوپنهاور را پیشگام مهمی می دانست.
ویتگنشتاین در اوایل تراکتتوس یا رساله منطقی-فلسفی، برخی از ایده های شوپنهاوری را پذیرفت، مانند تصور رنج زندگی که از مبارزه با بی معنائی ناشی می شود. ویتگنشتاین با ارزیابی بدبینانه شوپنهاور از وجود و هدف انسان موافق بود. با این حال، ویتگنشتاین در نهایت متافیزیک را به نفع تحلیل منطقی زبان و منطق رد کرد.
فیلسوفان اگزیستانسیال: اندیشه های شوپنهاور در مورد آزادی رادیکال، مسئولیت، اضطراب و پوچ بودن زندگی بر متفکران وجودی مانند سارتر، کامو و هایدگر تأثیر گذاشت. شوپنهاور فرد را اساساً آزاد در تعیین معنا و هدف خود، و در عین حال محکوم به یک اراده جهانی بیمعنا به تصویر میکشد. ترم های اضطراب و آزادی در میان فیلسوفان وجودی به مفاهیمی اساسی بدل شدند.
فیلسوفان روانشناسی: بینش شوپنهاور در مورد غم، شفقت، ملال، غرور و سایر نیروهای پنهانی که بر اندیشه تأثیر میگذارند، بر تحقیقات عمیقتر روانشناسی، مانند تحقیقات نیچه، فروید، کلاین، و دیگران تأثیر گذاشت. شوپنهاور ذهن و آگاهی را به شیوه ای بسیار روانشناختی تئوریزه کرد و راه را برای این تحولات بعدی هموار کرد.
جملاتی از جهان همچون اراده و بازنمایی
- هدف از نگارش این کتاب تنها ابلاغ یک اندیشه واحد است. منتها من، با همۀ تلاش ها ام، نتوانستم راهی کوتاه تر از کل این کتاب [ترجمه فارسی کتاب حدود ۱۱۰۰ صفحه است] برای رساندن آن پیدا کنم. (ص ۹)
- برای فلسفه هیچ زمانی نامساعدتر از وقتی نیست که آن را به طرزی بی شرمانه، از یک سو به عنوان وسیلۀ سیاسی، و از سوی دیگر به عنوان وسیله امرار معیشت مورد سوءاستفاده قرار دهند. (ص ۱۵)
- حقیقت فاحشه نیست که بازوان خود را به گردن هر بی سر و پایی بیاویزد؛ برعکس، زیباروی مستوره ای است که حتی مردی که همه چیز را فدای او کند باز نمی تواند از دست یافتن به او اطمینان داشته باشد. (ص ۱۵)
- آنچه همه چیز را می شناسد و به وسیلۀ هیچ چیز شناخته نمی شود ذهن است. بنابراین، او نگهدارنده جهان، شرط جهانشمول هر آنچه نمود می یابد، و تمامی اعیان؛ و این همواره برقرار است؛ زیرا هر آنچه وجود دارد؛ تنها برای ذهن موجود است. (ص ۳۱)
- تنها اراده است که شیء فی نفسه است؛ پس، هرگز تصور نیست، بلکه ذاتا با آن تفاوت دارد. چیزی است که هرگونه تصوری، هرگونه عینی، پدیدار آن و عینیتِ آن است. (ص ۱۲۸)
- جهانْ خودشناسی اراده است. (ص ۴۰۰)
- شاهکارِ آفریدۀ یک ذهنِ به راستی بزرگ همواره تاثیری چنان عمیق و نیرومند بر کل نوع بشر خواهد داشت، که محاسبۀ این که نفوذ روشنگر آن تا چه ممالک و قرون دوری می تواند ادامه یابد ناممکن است. (ص ۴۰۴)
- نبوغ خود پاداش خود است؛ زیرا چیزی که بهترین است، لزوما باید برای خودش باشد… ارزش نه در شهرت، که در آنچه موجد شهرت است واقع می شود، و لذت در خلق آثار جاودان نهفته است. (ص ۸۴۸)
- فلسفۀ من به نتیجه ای در خصوص آنچه ورای هرگونه تجربۀ ممکن وجود دارد نمی رسد، بلکه صرفا توضیح و تفسیری دربارۀ آنچه در جهان بیرونی و در خودآگاهی داده می شود ارائه می کند. بنابراین، به درک ماهیت حقیقی جهان مطابق با رابطۀ درونی آن با خودش بسنده می کند. (ص ۱۰۷۰)
- فلسفۀ اسپینوزا خوش بینی است؛ و از این رو، وجه اخلاقی اش، همچون عهد عتیق، ضعیف و در واقع حتی غلط، و تا حدی نفرت انگیز است. (ص ۱۰۷۴)
سخن آخر در باب جهان همچون تصور و اراده شوپنهاور
جهان همچون اراده و تصور، با وجود تأثیر عمیقی که داشته، محل نقد هم قرار گرفته است. بسیاری شوپنهاور را به بدبین بودن و پوچ گرایی بیش از حد در دیدگاه هایش متهم کرده اند و برخی دیگر انسجام و سازگاری نظام متافیزیکی او را زیر سؤال برده اند. با این وجود، این کتاب همچنان یک اثر برجسته در فلسفه است و همچنان به الهام بخشیدن و به چالش کشیدن فیلسوفان و متفکران در طیف وسیعی از زمینه ها ادامه می دهد.
به طور خلاصه، شوپنهاور تأثیر زیادی بر فلسفه، روانشناسی، اگزیستانسیالیسم و نظریه های فرهنگ داشت. نوشته های او در مورد اراده، میل، رنج، آزادی، معنا و پوچی عمیقاً نیچه، فروید، ویتگنشتاین، اگزیستانسیالیست ها و بسیاری دیگر را متاثر ساخت. فلسفه شوپنهاور امروزه همچنان در تأمل در وضعیت انسان مورد ارجاع است.
به طور کلی، آثار شوپنهاور و بهویژه شاهکار او یعنی جهان همچون اراده و تصور در طیف وسیعی از زمینه های فلسفی تأثیرگذار بوده است و ایده های او همچنان در حال الهام بخشی به متفکران معاصر است. تاکید او بر اهمیت شواهد تجربی، محدودیتهای ادراک انسان، و نقش اراده در شکلدهی به تجربه ما از جهان، به شکلگیری و توسعه فلسفه مدرن بسیار کمک کرده است.
برخی کتابهای شوپنهاور و درباره او با ترجمه فارسی
-
- جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولی یاری، نشر مرکز
- در باب حکمت زندگی، مترجمان و ناشران مختلف
- درمان شوپنهاور، اروین یالوم، مترجمان و ناشران متعدد
- شوپنهاور و نیچه، گئورگ زیمل، ترجمه شهناز مسمی پرست، نشر علم
- شوپنهاور، جولیان یانگ، ترجمه حسن امیری آرا، نشر ققنوس
- فلسفه شوپنهاور، برایان مگی، ترجمه رضا ولی یاری، نشر مرکز
- در محضر شوپنهاور، میشل ولیک، مترجمان و ناشران مختلف
- رویکرد شوپنهاور به شرق، چدومیل ویلیاچیک، ترجمه محسن اکبری، نشر معاصر