تن آسایی شرطِ رسیدن به کیفیت برتری از زندگی است که با دلار و یورو، کیلو، تُن، ساعت، دقیقه، ثانیه و شاخص های بورس قابلمحاسبه نیستند. فلیپ گدار
صفاتی چون تنبلی، راحتطلبی، خیالپردازی و رویاهای دور از دسترس همواره مورد نکوهش و سرزنش واقعشدهاند اما دقیقاً همین ویژگیها زمینهساز بسیاری از پیشرفت های بشری در طول تاریخ بودهاند و البته نباید فراموش کرد که درعینحال همین خصوصیات باعث ایجاد شور، امید، هیجان و شادی در زندگی انسان میشوند.
گراتزون مینویسد:
«بیشک میدانم که این عقیده عجیب و غریب است و در تعارض جدی با باورهای سنتی ما قرار دارد، باورهایی که از بچگی با آنها بزرگشدهایم. اما برای من بهشخصه ثابتشده که اعتقاد به آن رمز پیشرفت و موفقیت فردی است.
اگر کار چیز خوبی است چرا بسیاری از آن بهعنوان سوهان روح نام می برند؟ چرا کارگران از لحاظ مالی در موقعیت خوبی قرار ندارند؟
عموماً محیط کار محیطی است که در آن تفریح ممنوع است و قوانین خشک و بیروحی در جایجای آن لانه کرده که روح انسان را عذاب میدهد.
کار کردن تا حدی که از لذت های زندگی محروم شویم آن قدر جذاب به نظر نمیرسد.
در واقع میتوان گفت که تفاوت اصلی بین محل کار و دستهای از زندانیان که با زنجیر به هم متصل شدهاند این است که در محل کار مردم کارها را به طور داوطلبانه انجام میدهند.»
کار را دوست ندارم حتی اگر دیگری آن را انجام دهد. مارک تواین
اگر با خودمان صادق و روراست باشیم، اکثر ما کار را چیز مزخرف و نفرتانگیزی میدانیم. کمتر کسی پیدا میشود که همیشه دنبال کار باشد. هیچ انسان عادی به دنبال سختی کشیدن، مشقت، فشار و کار شاق نیست و اگر اختیار با ما باشد در واقع اصلاً مایل بهکار کردن نیستیم.
ال جینی، استاد فلسفه آمریکایی، در کتاب «اهمیت تنبلی؛ راز راحت زیستن» مینویسد:
«ممکن است بسیاری از ما کابوسهایی در مورد کار ببینیم اما آنچه همیشه در رؤیاها و خیالپردازیهایمان به آن فکر میکنیم «کار نکردن» است! مثلاً خواب میبینیم که فراغتی نامحدود داریم. زندگیهایی را تصور میکنیم که سرشار از آسایش، آرامش و ثروت است. عاشق زندگیای هستیم که سراسر شادی و تفریح و سرگرمی باشد. برای بسیاری از ما کار وسیلهای برای رسیدن به هدف است؛ اهدافی مثل موقعیت اجتماعی، ثروت و بیکاری. کار را تحمل میکنیم چون مجبوریم اما در اعماق وجودمان آرزو میکنیم ای کاش در خانوادۀ میلیاردر به دنیا میآمدیم.»
وقتی سختی کار را تحمل و در انتظار آخر هفته به سر میبریم، ذوقی که برای تعطیلات داریم بدبختی ما را نشان میدهد. دونالد هال
اگر کار منجر به شادی، سلامتی، ثروت، رشد، خلاقیت و خودشکوفایی نگردد فقط میتواند نوعی بیگاری و بردگی باشد. آیا بیگاری کشیدن و بردهوار زیستن در شان یک انسان است؟ اکثر انسانها برای امرارمعاش تقلا میکنند و جان میکنند. آنها به بیگاری کشیده شده و داوطلبانه به بردگی کار مشقتبار درآمدهاند.
من آدمی تنبل و راحتطلب هستم. اما بااینحال ممکن است ساعتها به طور مداوم مطالعه یا فکر کنم و مطلب بنویسم. آیا این نشانه تنبلی است؟ یا با تنبلی در تضاد است؟
پس من در انجام کاری که به آن علاقه دارم نه تنها بسیار مشتاق و پرانرژی هستم و انجام آنها اصلاً خستهام نمیکند بلکه عدم انجام این کارهاست که برایم خستهکننده و زجرآور است.
تنبلی من به مفهوم اجتناب از انجام کاری است که برایم راحت، آسان و لذتبخش نیست.
آیا این نوع تنبلی خوب و حتی قابلستایش نیست؟
من با انجام کاری که به آن علاقه و اشتیاق نداشته باشم هم خودم را زجر می دهم و هم به خاطر عدم دل دادن بهکار، کیفیت کارم نیز مناسب نبوده بنابراین به دیگران نیز خدمت باکیفیتی ارائه نخواهم کرد. اما در مورد کاری که برای انجامش مشتاقم، کاملاً برعکس خواهد بود. هم خودم لذت میبرم و هم به خاطر تمرکز و اشتیاقم خدمتی باکیفیت و عالی را به دیگران ارائه خواهم کرد.