عموما آغاز علوم و فلسفه را در حدود شش قرن پیش از میلاد در یونان میدانند. با آنکه پیدایش فلسفه و علم در یونان تحولی اساسی در تاریخ علم و اندیشه محسوب میشود، امروزه میدانیم که آن رویداد در واقع نه آغاز بلکه میانهی ماجرای علم بوده است. چنانکه جورج سارتون، مورخ شهیر علم، معتقد است که «تطور کاملی که به منزلهی سپیدهدمِ قبل از طلوع علم است، بایستی دهها هزار سال طول کشیده باشد. در حدود ۳۵ قرن قبل از میلاد مسیح، بطور قطع این تکامل در دو سرزمین، یعنی بینالنهرین و مصر، و به احتمال قوی در دو سرزمین دیگر هم، یعنی هندوستان و چین، به درجهی کمال رسیده بود».[۱] بدینترتیب، سارتون در اهمیت شرق در پیدایش فرهنگ و تمدن مینویسد: «در آن زمان مردم بینالنهرین و مصر به درجهای از فرهنگ رسیده و علاوهبر خط، بر مقداری از ریاضیات و نجوم و طب دست یافته بودند. بنا بر آنچه گفته شد، مسلم است که خورشید تمدن از مشرق طلوع کرده است… هیچ جای تردید نیست که نخستین اصول علمی از مشرقزمین برخاسته است. شاید نتوان دربارهی چین و هندوستان بهضرس قاطع ادعایی کرد، اما آنچه دربارهی بینالنهرین و مصر گفته میشود بر مبانی بسیار محکم استوار است».[۲] یونانیان خود معتقد بودند که خاستگاه ریاضیات مصر و بینالنهرین است. هردوت (قرن پنجم قبل از میلاد) روایت میکند که فیثاغورث به مصر سفر کرد و در آنجا کاهنان مصری وی را با اسرار ریاضیات آشنا ساختند.[۳] همچنین میدانیم که «علم نجوم یونانی به مقدار بسیار زیاد تحت تاثیر نجوم بابلی بود و در عینحال نشانههای بسیاری از نجوم مصری در آن دیده میشود».[۴] برخی نویسندگان برآنند که خاورمیانه قریب به ده هزار سال پیش یا زودتر منشأ پیدایش علم بوده است.[۵] دامپییر نیز منشأ تمدن نخستین را در چین، بینالنهرین، هند و مصر میداند.[۶] بنابراین به بررسی این چهار خاستگاه اصلمی و بزرگ علم در شرق میپردازیم.
-
علم در مصر
علاقه مصریان عمدتا بر مسائل عملی متمرکز بود. مثلا «اخترشناسی برای آنها مبنای ضروری و سودمندی برای نگهداشتن وقت بود. مصریان بیش از هر ملت اولیهی دیگری به محاسبه زمان توجه داشتند. این شاید بخاطر وجود دستگاه اداری بزرگی بود که مجبور بود برای گرفتن مالیات در موقع مقتضی، دائما در فکر وقایعی که در تاریخهای معین رخ میداد، باشد. همچنین طُغیان سالانهی نیل نیز مسئلهای حیاتی بود که هر سال در زمان مشخصی رُخ میداد».[۷] مصریان از دیرباز سال را با همین طُغیان آغاز میکردند و این رخداد با اولین روزی که خورشید با برآمدن ستارهی شعرای یمانی طلوع میکرد مصادف بود.[۸] «درحالیکه اخترشناسی مصر باستان اساسا متمرکز بر کار عملی محاسبه وقت و زمان بود، ریاضیات آنها در حساب خلاصه میشد، آنهم حساب عملی. ریاضیات برخلاف تصوری که از آن در یونان وجود داشت، صرفنظر از کاربردش علم بشمار نمیآمد».[۹]
در زمینه حساب «مصریان در سه هزار سال قبل از میلاد دستگاهی از اعداد اختراع کرده بودند که صبغهی دهدهی (اعشاری) داشت، و برای هر یک از توانهای ۱۰ نشانهی خاصی بکار میبردند. این نشانهها را میشد درپی هم آورد و شمار دلخواه از آنها تشکیل داد. جمع و تفریق در حساب مصری اعمال سادهای بود، اما ضرب و تقسیم فوقالعاده نپخته و خام بود، و مفهوم تعمیمیافتهی یک کسر هنوز نزد آنها ناشناخته بود. دانش هندسی آنان نیز بیشتر معطوف به مسائل عملی بود. مصریان میتوانستند مساحت سطحهای سادهای مثل مثلث و مربع و حجم اجسام ساده مثل هرم را محاسبه کنند. آنان همچنین در زمینه ریاضیات عملی، تقویم رسمییی اختراع کردند که دارای دوازده ماه سیروزه به اضافهی پنج روز اضافی در آخر سال بود».[۱۰]
«مصریان در بسیاری از فنون و صنایع استاد بودند و این نشانگر اطلاعات تفصیلی آنها در آن زمینههاست. مثلا آنهایی که با معادن و فلزات سروکار داشتهاند، لایههای زمین و رگههای سنگفلز را مورد توجه قرار دادهاند، دربارهی دمای ذوب فلزات و نحوهی ایجاد حرارت کافی در کوره چیزهایی آموختهاند و دربارهی آلیاژها و قالبسازی و قالبریزی معلوماتی به دست آوردهاند».[۱۱]
در زمینه طب نیز مصریان ابداعاتی داشتهاند. «استفاده از درمانهای دارویی که از مواد جانوری، گیاهی و معدنی تهیه میشد، امری شایع بود. هرچند عقیده بر آن بود که اثربخشی آنها مشروط به این است که مطابق شرایط آیینیِ خاص، تهیه شده و بکار برده شوند. در پاپیروسی متعلق به ۱۶۰۰ ق م دستورهای پزشکی برای درمان بیماریهای پوستی، چشم، دهان، دست و پا، دستگاه گوارش، دستگاههای تناسلی و دیگر اندامهای داخلی و برخی بیماریهای دیگر، درج شده است».[۱۲] باور بر این است که مصریان جراحان باکفایتی بودهاند.[۱۳] «پاپیروسی دیگر نیز که آن نیز مربوط به ۱۶۰۰ ق م است شامل یک دستورالعمل جراحی است و بطور سیستماتیک علاج و نحوهی درمان زخمها، شکستگیها و از جادررفتگیها را بیان میکند. یکی از وجوه برجستهی این دو پاپیروس، مطرح ساختن دقیق و منظم بررسیهای بالینی است، که در هر مورد با توصیف و تشریح مسئله شروع میشود بسوی تشخیص بیماری و اظهار نظر (که آیا بیماری قابل معالجه است یا نه) و بالاخره درمان آن پیش میرود».[۱۴]
دانش اولیهی مصریان در رشتههای گیاهشناسی و جانورشناسی نیز حجم زیادی داشته و آنان با استفاده از لوازم آرایش و رنگهای گوناگون، با دود دادن و نمکسود کردن ماهی، با روشهای کلی نگهداری موادغذایی توانستند از دانستههای خود در دانش شیمی گنجینهای فراهمآورند.[۱۵]
-
علم در بینالنهرین
سومریان که بنظر میرسد اولین تمدن مستقر در بینالنهرین (ناحیهی بین دو رود دجله و فرات در عراق کنونی) بودند در اسناد خود در حدود ۳۰۰۰ ق م خود را برتر از کولیان و کوهنشینان شمال دانستهاند که «خانه نمیشناسند و گندم نمیکارند». سومریان، مدتها پیش از این تاریخ، کارهایی از قبیل خشک کردن مردابهای جنوب، آبیاری، اهلی کردن دام، ساخت ارابههای چرخدار، ساخت خانه از خشت و گل را انجام داده بودند.[۱۶] «ظاهرا نخستینبار سومریها بودند که با اختراع علامات خاصی که مناسب نوشتن روی الواح گلی بود، اختراع خط را، که برای رشد و انتقال علوم مجرد بسیار حیاتی بود؛ موجب شدند. استفاده از این خط را ظاهرا روحانیان تمدن اولیهی سومر (پیش از سال ۳۰۰۰ ق م) آغاز کردهاند. چراکه آنان باید حساب مازاد غله و محصولات دیگری را که برای کشور در معابد ذخیره میشد، نگاه میداشتند».[۱۷]
در بینالنهرین مشاهده و رصد منظم نجومی در معابد و بخاطر مقاصد مذهبی، اخترشناسی، و تقویم صورت میگرفت. «گرچه نمیدانیم که چه ابزاری برای رصد بکار میرفته، اما آشکار است که ساعت آفتابی و ساعت آبی و نوعی «گذرسنج» مورد استفاده بود. با این ابزار زمانی را تعیین میکردند که جرم فلکی دقیقا در راستای جنوب قرار میگرفت. پدیدههای آسمانی دیگری نیز مانند شهابها و ستارگان دنبالهدار و همچنین گرفتگیهای خورشید و ماه نیز مشاهده و ثبت میشد. در دوره کلدانیان (حدود ۷۰۰ ق م) از سابقهی حرکت سیارات در گذشته جداولی تنظیم کردند که با آنها میتوانستند حرکات آینده را در جدولهای دیگری «پیشگویی» یا پیشبینی کنند. این موفقیت را آنان با استفاده از حساب، برای نشان دادن سرعتهای ظاهرا متغیر سیارات در آسمان به دست آوردند».[۱۸] «در دوره ۵۰۰-۳۰۰ ق م کاهنان منجم بابلی فن خود را به مرحلهای از ترقی رسانیدند که میتوانستند مقدار عظیمی از دادههای نجومی را با استادی بکار گیرند و پیشگوییهای نجومی مختلفی بکنند. آنها الگوها و مدلهای شُماری، بهصورت تصاعدهای عددی، در دست داشتند و این آنها را قادر میساخت که حرکات روزانه خورشید و ماه را در منطقهالبروج ترسیم کنند. و این اطلاعات آنان را قادر به پیشبینی هلال ماه نو، گرفتگی ماه و امکان و عدمامکان گرفتگی خورشید میکرد. منجم بابلی اینها را نه از روی مدلهای هندسی، مانند منجمان یونانی، بلکه با بکاربردن روشهای عددی که مشاهدات گذشته را به آنها سرایت میداد، به انجام میرساند».[۱۹] بابلیان حدود ۲۰۰۰ ق م یک دستگاه شُماری کاملا پیشرفته بوجود آورده بودند که در آنِواحد، هم دهدهی (اعشاری) بود و هم شصتی (ستینی).[۲۰] آنان در بکارگرفتن اعداد کسری ابداعاتی بکاربردند و «جمع و ضرب کسرها برای آنان به آسانی جمع و ضرب اعداد صحیح بود. برای بابلیان دستیافتن به دقت در تقریبها بوسیلهی کسرهایشان نسبتا آسان و تا زمان رنسانس در میان آنچه دیگر تمدنها ارائه کرده بودند، بهترین بود.[۲۱] همچنین بابلیان مبدع دانشی ریاضی بحساب میآیند که امروزه جبر مینامیم و از اینرو قادر به حل معادلات ریاضی بودند.[۲۲]
در زمینه طب نیز الواح بابلی «مواردی از تشخیص بالینی را دربردارد، که برحسب نوع بیماری بطور منظم ترتیب یافته، و بسیاری از آنها نشانگر مشاهدات دقیق دربارهی علائم و نشانههای بیماری و تشخیص هوشمندانهی آنها است. درمانگران بینالنهرین در جراحی و تهیهی داروها نیز مهارت و حذاقتی مانند همتایان مصری خود نشان میدهند».[۲۳]
-
علوم هندی
بنا به اسناد بهدست آمده در آغاز هزاره سوم قبل از میلاد، در دره رود سند و نواحی دیگر هندوستان فرهنگ شکلگرفته بود و ابزار مدرجی وجود داشت که بر کاربرد اعشار دلالت دارد. حساب هندی درخور توجه است. بنا به شواهد، نظامی از عددنویسی از سدهی سوم ق م بکاررفته و اصول اعدادی که ما امروزه بکارمیبریم از آن نظام تکامل یافته است.[۲۴]
در برخی اسناد نیز چند عمل جراحی از قبیل عمل آب مروارید و فتق شرح داده شده است و همچنین دربارهی علوم کالبدشناسی، تنکارشناسی (فیزیولوژی) و آسیبشناسی توضیحاتی داده شده است و بیش از ۷۰۰ گیاه طبی معرفی گردیده است.[۲۵]
از نظر دامپییر هند در سایر علوم سهم چندانی نداشته است. وی علت آن را تا اندازهای مربوط به دین هندو میداند. «بودا نظام خود را بر عشق و معرفت و احترام به عقل و حقیقت بناکرد، اما این اصول اعتقادی را که میتوانست به حال علم مفید باشد، سایر عناصر فلسفیاش بیاثر میکرد. ناپایداری و بیهودگی وجود فردی مورد تاکید قرارگرفت، فنای نفس و اِمْحای فردیت شرط حصول به کمال روحانی قرارداده شد. این نگرش فکری با رویبرتافتن از هرآنچه مستقیما در دور و بر و محیط اطراف است، گرایش بدان دارد که از میل به پیشرفت مادی، که غالبا انگیزهی پیشرفت در شناخت علمیِ عملی است، جلوگیری کند. اما فلسفه بودایی در یک مورد با یک مسئله کاملا علمی تماس یافت و آن مفهوم ناپیوستگی زمان بود. براساس این نظریه هر چیزی فقط یکآنْ وجود دارد و در آنی دیگر، جایش را به بدل خودش میدهد. شیء چیزی جز سلسلهای از اینگونه وجودهای آنی نیست. گویی زمان در این نظریه به اتم تبدیل شده است. گویی این نظریه ابداع شد تا با تخیلکردن سیری از آفرینش مداوم، تغییر مداومی را که در اشیاء فرض میشد، تبیین کند».[۲۶] دامپییر معتقد است که این اندیشهی ناپیوستگی در زمان، که حدود سدهی اول یا دوم ق م ارائه شده، ممکن است مستقلا یا با اقتباس از اندیشهی یونانیِ نظریهی اتمی ابتدایی تدوین شده باشد.[۲۷]
این واقعیت مسلم شده است که بزرگترین آثار علمی هندی از جمله در پزشکی، ریاضیات و نجوم به احتمال بسیار زیاد به دورههای بین سده سوم پیش از میلاد و سده هشتم بعد از میلاد تعلق داشته است. همین دورهی میان اوج اعتلای علوم یونانی و پیدایش علوم اسلامی است که میتواند عصر طلایی علوم هندی نامیده شود.[۲۸]
-
علوم چینی
علوم چینی مسلما قدمت بسیار داشته است، زیرا روایات موجود قدمت آن را به سه هزار سال پیش از میلاد میرساند.[۲۹] چینیها از اعصار بسیار قدیم، کل عالم را جاندار بسیار عظیمی میپنداشتند که انسان و طبیعت هردو جزئی از آن بودند. این نگرش بر درکشان از پدیدههایی که مشاهده میکردند تاثیر فراوان داشت. در مواردی به آنها کمک میکرد که، مدتها پیش از غربیان، به فهمی از جهان دست پیدا کنند. ولی در مواردی نیز آنان را از توضیح درست رفتار جهان بازمیداشت. عمل دومی نیز در فهم آنان از طبیعت نقش مهمی داشت و آن انکار هرگونه اولوهیت واحد بهعنوان قادر مطلق در پس عالم بود.[۳۰] از طرف دیگر باور به پنج عنصر و دو نیروی بنیادین درک چینیها از طبیعت را شکل میدادند. «پنج عنصر شامل آب، فلز، چوب، آتش و خاک بود که آنها را نه مادهی محض، بلکه قوههای فعال بشمار میآوردند. دو نیروی بنیادین شامل یین و یانگ بود. یین با ابر و باران و مادینگی و آنچه در داخل قراردارد و سرد و تاریک است، نسبت داشت. یانگ شامل حرارت و گرمی و روشنایی آفتاب و نرینگی بود. آن دو نیرو به تنهایی یافت نمیشدند و هریک المثنای دیگری بود و گاهی این یکی غلبه میکرد و گاه دیگری».[۳۱]
چینیها از هندسه بیبهره ولی در جبر و طُرُق نگارش اعداد ذوق فراوان داشتند. جبر آنها مبتنی بر محاسبات لغوی بود. علوم ریاضیات در چین نیز جنبهی کاربردی داشت. استخراج ریشه دوم و سوم اعداد و کار با اعداد منفی و کسرها از دستاوردهای ریاضیات چینی بود.[۳۲]
اسناد چینیها در مورد ثبت مشاهدات نجومی به سال ۷۲۰ ق م برمیگردد، یعنی حدود ۳۰۰ سال قدیمتر از اسنادی که بطلمیوس در مجسطی آورده است. چینیها لکههای سطح خورشید را مشاهده و ثبت کردند. همچنین آنها ظاهرا نخستین کسانی بودهاند که فهرستهای منظمی از ستارگان تهیه کردهاند.[۳۳]
مهمترین کار چینیها در فیزیک اختراع قطبنمای مغناطیسی بود. در عرصه شیمی با پیبردن به فعل و انفعالات در دمای معین، دوش آب و دماپاهای دیگری طراحی کردند. طب سوزنی نیز از ابداعات آنان بود که به ۶۰۰ ق م برمیگردد.[۳۴]
سارتن، جورج، سرگذشت علم، ترجمه احمد بیرشک، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶، ص ۱۵۶[۱]
لیندبرگ، دیوید سی.، سرآغازهای علم در غرب: سنت علمی اروپایی در بافت فلسفی، دینی و تاسیساتی آن: ۶۰۰ قبل از میلاد تا ۱۴۵۰ میلادی، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷، ص ۱۹[۳]
رنان، کالین، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران: مرکز، ۱۳۷۱، ص ۱۸[۵]
دامپی یر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: سمت، ۱۳۷۱، ص ۱۹[۶]
شهیدی، پویان، علم در بین النهرین، کتاب ماه علوم و فنون، بهمن ۱۳۸۸، شماره ۱۲۲، صص ۷۲-۸۷، ص ۷۳[۱۶]
[۲۷] همانجا
آلدو، میه لی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، ترجمه محمدرضاشجاع رضوی و اسدالله علوی، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۱، ص ۵۸ [۲۸]