• «به عزم مرحله‌ی عشق پیش نِه قدمی / که سودها کنی اَر این سفر توانی کرد» حافظ

علم و اسطوره

زمان تقریبی مطالعه: ۱۰ دقیقه

علم و اسطوره

علم چه نسبتی با اسطوره دارد؟ آیا علم از دل اسطوره‌های کهن برآمده است؟ آیا علم جهان را اسطوره‌زدایی کرده است یا خود اسطوره‌ای مدرن است؟

میتوس و لوگوس

اسطوره در زبان‌های اروپایی معادل میت[۱] می‌باشد که از واژه‌ی یونانی میتوس[۲] اخذ شده است. میتوس، نخست در زبان هومر و به معنای «سخن»، «اعلام»، «خبررسانی» و «آوردن خبر» بکار رفت.[۳] تا اینجا، میتوس در کل به معنی گفتار و روایت است اما از وثاقت و صحت و سقم آن بحثی به میان نمی‌آید. گادامر معتقد است که مفهوم جدید میتوس به‌عنوان حماسه، افسانه و اسطوره در سده‌های بعد، در دوره روشنگری یونان و در تقابل با لوگوس[۴] شکل می‌گیرد.[۵] از قرن ششم پیش از میلاد بود که میتوس به معنای روایت اسطوره‌ای در مقابل لوگوس به معنای سخن عقلانی بکار رفت.[۶] لوگوس در سه معنای « پایه یا مبنای عقلی یک چیز (این معنا غالبا دارای ماهیتی منطقی یا عددی است)»، « قوه یا استعداد استدلال یا اندیشه» و « بیان عقل یا اندیشه در گفتار یا نوشتار» بکاررفته است.[۷] پس در واقع با پیدایش فلسفه است که گسست تدریجی میتوس از لوگوس آغاز می‌شود. میتوس و اسطوره روایتی است که با استفاده از قدرت خدایان و نیروهای فراطبیعی به توجیه رخدادهای طبیعت و زندگی می‌پردازد. اسطوره‌ها «پدیده‌های مادی یا جوی و به‌طور کلی پدیده‌های کیهان‌شناختی را توضیح می‌دادند. مثلا می‌گویند که زئوس با تکان دادن خشمگینانه‌ی گرز خود، تندر را پدید آورد».[۸] بنابراین «هر اسطوره همواره می‌کوشد تا چیزی را که علت پدیده‌ای طبیعی است یا منشاء نهاد یا رسم و عادتی، تبیین کند و بنابراین اسطوره را اساسا قصه یا روایتی توجیهی می‌دانند».[۹] با این‌که اسطوره در فرهنگ شفاهی ماقبل تاریخی شکل گرفت، اما به مرور مکتوب شد. از نمونه‌های بارز آن می‌توان به «کتاب تبتی مردگان (۳۵۰۰ سال قبل از میلاد)، الواح بابلی (۲۴۰۰ ق.م)، حماسه گیلگمش (۲۰۰۰ ق.م)»[۱۰] و همچنین آثار هومر و هزیود (۸۰۰ ق.م) اشاره کرد. در این اساطیر با مسائلی چون پیدایش عالم و آدم و فرجام و غایت  آنان مواجه می‌شویم. خدایانی که هومر و هزیود تصویر کرده‌اند، عامل پیدایش آسمان، زمین، دریاها، طوفان‌ها و … هستند و تمام وقایع طبیعت و سرنوشت بشر را رقم می‌زنند.[۱۱]

اسطوره و فلسفه

پیدایش فلسفه در یونان، در واقع آغاز نگرشی متفاوت به جهان بود. «اما با پیدایش فلسفه، اسطوره‌های یونانی از بین نرفت. پیدایش فلسفه، ظهور نگرشی عقلانی بود که در کنار و گاهی آمیخته با اسطوره ادامه پیدا کرد».[۱۲] اندیشه فلسفی رسما با تالس در قرن ششم پیش از میلاد آغاز می‌شود. در نگرش اسطوره‌ای پدیده‌ها به‌طور موردی و تک‌تک به رفتار خدایان و نیروهای ماورایی نسبت داده می‌شد، اما تالس با نفی این کثرت‌گرایی فرهنگ اساطیری، سعی کرد تبیینی واحد و منسجم از جهان طبیعت ارائه دهد. تالس همه پدیده‌های عالم را تحت یک عنصر خاص یعنی آب قرار داد و کلیه‌ی پدیده‌ها را صورت‌های گوناگون و متغیر عنصر نخستین (آب) دانست. و بدین‌ترتیب تبیین طبیعی‌ـ‌علی را جایگزین عناصر و عوامل فراطبیعی و حوادث خارق‌العاده نمود.[۱۳]  در تبیین‌های فیلسوفان اولیه که در واقع نخستین دانشمندان بودند، جاندارانگاری[۱۴] اسطوره‌ای و شخصیت دادن به طبیعت اهمیتش را از دست داد و خدایان از توضیحات آنها درباره‌ی پدیده‌های طبیعی ناپدید گشت. فیلسوفان ملطی «تفسیری ساده اما به شیوه‌ای منحصرا مادی را جانشین بینش اسطوره‌ای کردند. مثلا گفته‌اند که تندر نه ناشی از خشم زئوس بلکه در اثر باد و حرکت ابرها پدید می‌آید».[۱۵] علاوه بر تفاوت در نگرش، به مرور در زبان و ساختار بیان نیز تفاوت‌هایی میان اساطیر و تفکر عقلانی بروز کرد.

زبان و منطق

از آنجایی که اسطوره ساختاری روایی است بنابراین پیوند نزدیکی با زبان دارد، هرچند که در محوریت نقش و نحوه‌ی تاثیر زبان در شکل‌گیری اسطوره، میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. برخی اسطوره‌شناسان چون ماکس مولر و فریزر اسطوره را ماحصل کاربرد ناآگاهانه‌ی زبان و نوعی بیماری زبانی (ماکس‌مولر) می‌دانند. استروس نیز اسطوره را از مقوله زبان می‌داند اما معتقد است که حیطه‌ی معنایی اسطوره از شالوده‌ی زبانی آن جدا و وسیع‌تر است.[۱۶] ارنست کاسیرر زبان را سرچشمه‌ی اسطوره می‌داند.[۱۷] کاسیرر مدعی است که «زبان از آغاز دارای ماهیتی منطقی بوده است و منطق آن در گذر تاریخ تکامل می‌یابد».[۱۸] در این دیدگاه تکاملی، زبان اولیه‌ی بشر بیشتر به صورت حالت‌نمایی و شعرگونه بوده است و زبان معمولی با رشد و تکامل اندیشه از زبان اولیه برآمده است.[۱۹] در نتیجه اندیشه‌ی اساطیری با رشد و گسترش منطق زبان به مرور به دانش و عقلانیت علمی منجر شد. بنابراین منطق و عقلانیت علمی، در نزد کاسیرر، شکل تکامل یافته‌ی اندیشه‌ی اسطوره‌ای است. کاسیرر برآن است که «هرگاه مقولات بکار رفته در ساختار آگاهی را به‌طور انتزاعی در نظر گیریم درمی‌یابیم که هم در تبیین اسطوره‌ای از جهان و هم در تبیین‌های علمی از جهان روابط یکسانی حاکم هستند».[۲۰] در مقابل این نگرش، لوی‌ـ‌‌برول اندیشه اسطوره‌ای را نگرشی پیشامنطقی و فاقد حتی منطقی ابتدایی می‌داند.[۲۱] استروس اسطوره‌ها را حکایاتی تخیلی اما دارای ساختار منطقی می‌داند و مدعی است که این منطق از هر لحاظ واجد انسجام و استحکام است و نباید آن را در مرتبه‌ای پایین‌تر از منطق صوری قرار داد.[۲۲] بنابراین از لحاظ ساختار منطقی اسطوره دو نگاه متفاوت وجود دارد. یکی نگرشی که به ساختار منطقی اسطوره قائل است و این ساختار را همان ساختاری می‌داند که اندیشه علمی بر آن مبتنی است (استروس). کاسیرر نیز به منطقی بودن اسطوره باور دارد اما آن را منطقی ابتدایی می‌داند که در سیر تکامل به شکل تفکر علمی در می‌آید. در مقابل نگرشی قرار دارد (لوی‌ـ‌برول) که نگرش اسطوره‌ای را فاقد ساختار منطقی و بینشی ماقبل‌علمی[۲۳] می‌داند. اسطوره و علم، هر دو آفریده‌های انسانی هستند. اما چه قوه و استعدادی در انسان خالق آنان است؟ شاید کنکاش در این سوال ما در درک بهتر نسبت آن دو یاری رساند.

همچنین بخوانید:  روانشناسی کشف و ابداع علمی: پوانکاره در برابر اینشتین

تخیل و تعقل

اگر بخواهیم اسطوره و علم را از لحاظ روانشناسیِ ابداع آنها بررسی کنیم دو رکن تخیل و تعقل برجسته می‌شوند. تصور عمومی بر این است که تخیل منشاء اسطوره، شعر و هنر، و تعقل عامل خلق فلسفه، منطق و علم است. فروید براین باور است که پیوستار روشنی میان خیال در رؤیاها، رؤیاهای روزانه و هنر هست. اما او گرایش به خیال‌پردازی را از آنجایی که متضمن دور شدن از واقعیت است گرایشی به بازی‌ها و خیالات کودکی تلقی می‌کند و معتقد است که در دوره بلوغ باید کنار نهاده شده باشد.[۲۴] فروید به اسطوره نیز چنین نگاهی دارد. فروید اسطوره‌ها را به مثابه مسرتی که به‌واسطه‌ی خیال‌پروری عاید می‌گردد، تفسیر می‌کند که با رویاها و دیگر آفرینش‌های خیالی قابل مقایسه است.[۲۵] اساطیر تجلی رؤیاهای جمعی در قالب‌های نمادین[۲۶] است که درونمایه‌های روان‌نژند ناخودآگاه را متجلی می‌سازد. بنابراین اسطوره متعلق به دوره کودکی بشر بوده و در جوامع پیشرفته به آن نیازی نیست.[۲۷] یونگ، برعکس فروید، برای تخیل ارزش بسیاری قائل است و آن را منشاء آفرینش و خلاقیت می‌‌داند. از نظر یونگ «هر انگاره‌ی خوب و هر عمل خلاق ناشی از تخیل است و ریشه در چیزی دارد که از روی عادت خیالپردازی کودکانه نامیده می‌شود»[۲۸] و در مورد آثار هنری اصیل و خلاقانه براین است که «تخیل هنری بخودیِ خود بیانگر تجربه‌ای عمیق‌تر و مؤثرتر از شور و عاطفه‌ی متعارف بشری است. شهود و تخیل در این گونه آثار هنری تجربه‌ای اصیل و ازلی است که نباید با شخصیت هنرمند خلط شود».[۲۹] این تجارب اصیل تجلی سرنمون‌ها یا کهن‌الگوها[۳۰] یعنی نمادهای ازلی ناخودآگاه جمعی است که ریشه در تاریخ نوع بشر دارد. کهن‌الگوها، هم در اسطوره‌ها و هم در رؤیاها و فرآورده‌های خیال ظاهر می‌شوند. اسطوره‌ها از نظر یونگ تشریح فرآیند روانیِ ازلی است که حتی ممکن است بر ظهور نژاد انسان پیشی بگیرد؛ اسطوره‌ها و نمادها کهن‌ترین ساختارهای روانی‌اند.[۳۱] بنابراین اسطوره در پیوند نزدیکی با رؤیا و تخیل و ناخودآگاهی قرار دارد. اسطوره تجلی رؤیاهای ناخودآگاه جمعی است که به‌شکل نمادها بروز می‌یابد. و ازاین‌رو آغشته به ایهام، استعاره و تمثیل است و شاعرانه می‌نماید. انگیزه‌های غریزی و احساسی در آن دخیل است. در طرف دیگر تعقل فرآیندی است که آگاهانه صورت می‌گیرد، تابع ضوابط منطقی است و سعی دارد که از ابهام و ایهام به دور باشد. هرچند که تعقل علمی نیز از کاربرد مقداری نمادهای استعاری و تمثیلی ناگزیر است اما به‌ویژه از تکوین علم نوین در قرن هفدهم سعی شد که با بکارگیریِ نماد و زبان ریاضیات از ابهام و تفاسیر کیفی ارسطویی پرهیز شود. میدانیم که دکارت به‌عنوان یکی از بانیان علم جدید، وضوح و تمایز را ملاک حقیقت دانست. بنابراین دکارت فقط بر تعقل تاکید می‌کند و تخیل را ایده‌ای مغشوش می‌داند.[۳۲] «دکارت تخیل را قدرت حسی تجسم کردن تلقی می‌کند»[۳۳] و به دلیل همین منشاء حسیِ تخیل و رابطه نزدیک آن با جسم، آن را یکی از عوامل تحریف‌کننده استنتاج عقلانی برمبنای تصورات واضح و متمایز می‌داند.

همچنین بخوانید:  پژوهشی در زندگی مردمان خلاق؛ مروری بر کتاب «خلاقیت: روانشناسی کشف و اختراع»

علم جدید و اسطوره

به‌طور کلی در نزد محققانی که به رشد تکاملی ذهن و اندیشه بشر باور دارند، انسان با گذر از مرحله بدویِ جادو و اسطوره، به فلسفه و سپس به معرفت علمی رسیده است. «آنها مدعی هستند که جهان‌بینی اسطوره‌ای در قیاس با جهان‌بینی علمی‌ـ‌فلسفی دارای ارج و منزلت فکری فروتری است، زیرا که شیوه‌های فلسفی‌ـ‌علمی بیشتر از روش‌های اساطیری با خودآگاهی و بیداری فرهنگی همراه است».[۳۴] در این گروه افرادی چون کاسیرر و بولتمان مدعی‌اند که اسطوره هنوز هم در فرهنگ غربی نفوذ دارد، اما این نفوذ تنها در حوزه‌ی مذهب است. گروهی دیگر معتقدند که اسطوره در اکثر عرصه‌های فرهنگی چون مذهب، سیاست، فرهنگ عامه و ناخودآگاه جمعی ریشه دوانده است، اما علم را از نفوذ آن مبرا می‌دانند.[۳۵] اما این نگرش مخالفان و منتقدانی هم دارد.

مایکل فاستر مدعی است که روش‌های علم جدید بر اسطوره‌های مذهبی متکی است. از نظر وی دانش مدرن وقتی در عرصه‌ی پژوهش‌های غربی ظاهر شد که استیلای تفکر ارسطویی به پایان رسیده بود و کتاب مقدس اساس تحلیل هستی گردید. به نظر فاستر بین علم و اسطوره پیوندی نزدیک وجود دارد و سرچشمه‌ی تمامی پیش‌فرض‌های روش‌شناختی علم چیزی به‌جز اسطوره نیست.[۳۶] گیلکی نیز اسطوره را در فرهنگ علمی معاصر دارای نقشی انکارناپذیر می‌داند. به نظر او «علم در گذرگاه حیرت و سوداهای درونی آدمیان شکل ‌گیرد … معرفت علمی از پیش‌انگاره‌ها، نظرها و  بینش‌های غیرقابل اثبات آغاز می‌شود. در چنین وضعی تنها می‌توان از زبان اسطوره‌ای سخن به میان آورد، چرا که این پیش‌انگاره‌ها و فرضیه‌ها بیشتر بر اسطوره استوارند تا حقایق علمی غیرقابل انعطاف، خشک و منجمد».[۳۷] از نظر او ساختارهای اسطوره‌ای در مورد علم جدید نیز تداوم یافته است. به‌عنوان نمونه او از «اسطوره‌ی انسان جدید علمی» نام می‌برد. انسانی که با به تن کردن جامه‌ی سفید بر اسرار بنیادین امور و پدیده‌ها آگاه است و بر آنها تسلط دارد. و نه تنها قادر است محیط تازه‌ای بوجود آورد بلکه قادر به [۳۸] شکل‌دادن انسان تازه‌ای نیز هست. و بدین‌ترتیب او می‌تواند تقدیر ما را رقم بزند.[۳۹] مازیارز نیز مثل گیلکی علم را همچنان متاثر از اسطوره می‌داند. او که نگرشی جامعه‌شناختی به علم دارد، معتقد است که «جامعه‌ی علمی همچون قبیله‌ای است که دارای مراسم تشرف خاص خویش است، یعنی زبان مخصوص خود را بکار می‌گیرد و از معیارهای تفکیک دانشمندان اصیل از دانشمندنماهای غیراصیل تبعیت می‌کند. به‌طور کلی مردمان روزگاران کهن و نیز انسان‌های امروزی از یک سلسله صورت‌های منطقی‌ـ‌زبانی خاص که هم در اسطوره و هم در علم وجود دارد، پیروی می کنند».[۴۰]  وی این اشترکات اسطوره و علم را چنین توضیح می‌دهد:

  • هم دانشمندان و هم اسطوره‌پردازان بر این باورند که واقعیت به هیچ وجه بدیهی و بی‌نیاز از تبیین نیست.
  • آنها به منظور تبیین جهان پدیدار، ناگزیر به خلق واقعیات نمادین مبادرت می‌ورزند.
  • اسطوره و علم هر دو به آدمی می‌آموزند که انگاره‌های منطقی را باید ورای زمان و مکان فرض نمود.[۴۱]
همچنین بخوانید:  زیباشناسی علم: علم به مثابه هنر و دانشمند به مثابه هنرمند

مک‌کورمک نیز مدعی است که استعارات گاهی در علم، حقیقت فرض می‌شوند. از نظر وی همان‌گونه که در ادبیات دینی اسطوره وجود دارد، در ساحت علم نیز استعارات و اساطیر فراوان است. از نظر او هرگاه از بعد استعاری واژه‌هایی چون «اتم»، «نیرو»، «ذره» و غیره غفلت شده و حقیقی تلقی شوند، نظریه‌ی علمی به اسطوره تبدیل می‌شود. با اینکه نظریه‌های علمی همواره واجد بخشی از حقیقت هستند، هرگاه که کسی آن را آیینه‌ی تمام‌نمای طبیعت بداند، آن نظریه به اسطوره بدل می‌شود.[۴۲] نگرش‌های این گروه را می‌توان چنین دسته‌بندی کرد:

  • اسطوره راه را بر علم جدید گشوده است (فاستر، گیلکی).
  • نگرش اسطوره‌ای در پاره‌ای موارد باعلم مرتبط و سازگار است (الیاده، گیلکی، مک‌کورمک).
  • اسطوره و علم در صورتی‌که به شیوه‌ی انتزاعی مورد توجه قرار گیرند، دارای مشابهت‌های منطقیِ ویژه‌ای خواهند بود.[۴۳]

[۱] Myth

[۲] Mythos

۳ گادامر، هانس گئورگ، “میتوس و لوگوس” ترجمه فریده فرنودفر، کتاب ماه فلسفه، شماره ۱۲، شهریور۱۳۸۷، صص ۱۰۰-۱۰۲، ص ۱۰۱

[۴] Logos

۵ همانجا

۶ ضیمران، محمد، گذر از جهان اسطوره به فلسفه، تهران: هرمس، ۱۳۸۹، ص ۱۲۴

۷ پپین، ژان، “لوگوس”، ترجمه اعظم پویا، نقد و نظر، تابستان و پاییز ۱۳۷۷، شماره ۱۵ و ۱۶، صص ۲۲۶-۲۴۱، ص  ۲۲۶

۸ ماکسیم شول، پیر، “اسطوره در عهد باستان”، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‌پور، فرهنگ تاریخ اندیشه‌ها، گروه مولفان، گروه مترجمان، تهران: سعاد، ۱۳۸۵، صص ۳۰۵-۳۰۸، ص ۳۰۵

۹ کراپ، الکساندر، “جاندارپنداری: خصلت عمومی اسطوره”، جهان اسطوره‌شناسی، الکساندر کراپ و دیگران، ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۷۷، صص ۴۴-۶۰، ص ۴۶

۱۰ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۵۳

۱۱ لیندبرگ، دیوید سی.، سرآغازهای علم در غرب: سنت علمی اروپایی در بافت فلسفی، دینی و تاسیساتی آن: ۶۰۰ قبل از میلاد تا ۱۴۵۰ میلادی، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷، ص ۳۰

۱۲ همانجا، ص ۳۴

۱۳ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۸۷

[۱۴] Animism

۱۵ماکسیم شول، پیر، ۱۳۸۵، ص ۳۰۵

۱۶ استروس، کلود لوی، “بررسی ساختاری اسطوره”، ترجمه بهار مختاریان و فضل‌الله پاکنژاد، ارغنون، شماره ۴، ۱۳۸۶، صص ۱۳۵-۱۶۰، ص ۱۳۹

۱۷ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۱۱

۱۸ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۱۰

۱۹ موقن، بدالله، “اسطوره، ایدئولوژی و روشنفکری (گفتگو با یدالله موقن)”، گستره اسطوره: گفتگوهای محمدرضا ارشاد، تهران: هرمس، ۱۳۸۲، صص ۳۰۷-۳۵۰، ص ۳۱۴

۲۰کاسیرر، ارنست، فلسفه صورت‌های سمبلیک: اندیشه اسطوره‌ای، ترجمه یدالله موقن، تهران: هرمس، ۱۳۷۸، ص ۱۲۲

۲۱ ارشاد، محمدرضا، “اسطوره در گفتمان روانکاوی (گفتگو با محمد صنعتی)”، گستره اسطوره: گفتگوهای محمدرضا ارشاد، تهران: هرمس، ۱۳۸۲، صص ۸۷-۱۲۸، ص ۱۱۲

۲۲ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۱۳

[۲۳] Pre-scientific

۲۴ استور، آنتونی، فروید، حسن مرندی، تهران: طرح نو، ۱۳۷۵، ص ۱۱۱

۲۵ الیاده، میرچا، “اسطوره در قرن نوزدهم و بیستم”، “اسطوره در عهد باستان”، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‌پور، فرهنگ تاریخ اندیشه‌ها، گروه مولفان، گروه مترجمان، تهران: سعاد، ۱۳۸۵، صص ۳۳۲-۳۴۲، ص ۳۳۸

[۲۶] Symbolic form

۲۷ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۱۷ و ۱۸

۲۸ یونگ، کارل گوستاو، روح و زندگی، لطیف صدقیانی، تهران: جامی، ۱۳۸۷، ص ۲۳۹ و ۲۴۰

۲۹ یونگ، کارل گوستاو،“روانشناسی و ادبیات”، جاودانگی و هنر، سیدمحمد آوینی، تهران: انتشارات برگ، ۱۳۷۰، صص ۶۹ – ۸۵، ص ۷۵و۷۶

[۳۰] Archetype

۳۱ الیاده، ۱۳۸۵، ص ۳۳۸

۳۲ ارشاد، محمدرضا، “از هند تا پسامدرن (گفتگو با داریوش شایگان و هوشنگ رهنما)”، گستره اسطوره: گفتگوهای محمدرضا ارشاد، تهران: هرمس، ۱۳۸۲، صص ۴۹-۸۶، ص ۷۱

۳۳ موران، میخائیل، “تخیل فلسفی”، فرهنگ تاریخ اندیشه‌ها، ترجمه صالح حسینی، جلد دوم، تهران: انتشارات سعاد، ۱۳۸۵، ص ۱۰۲۲

۳۴ ضیمران، ۱۳۸۹، ص ۲۱

۳۵ همانجا، ص ۲۲

۳۶ همانجا، ص ۳۱ و ۳۲

۳۷ همانجا، ص ۳۳

[۳۸]

۳۹ همانجا، ص ۳۳ و ۳۴

۴۰ همانجا، ص ۳۵

۴۱  همانجا

۴۲ همانجا، ص ۳۷

۴۳ همانجا، ص ۳۸


منبع تصویر: https://iai.tv/articles/the-big-myths-in-science-auid-1259

به این مطلب چه امتیازی می‌دهید؟
[۳ از ۲ رای ]

۲ Comments

  1. درود و سپاس
    از نوشتارهای شیوا و رسای شما بسیار بهره بردم.
    مانا و توانا باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.