حکمت صحرا در زندگی عشایری ترکمن‌ها: فتح بابی بر حکمت‌شناسی قومی

زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه

حکمت صحرا در زندگی عشایری ترکمن ها

از شواهد چنین برمی‌آید که قوم ترکمن در طول قرن‌ها به صورت عشایری در صحراها، دشت‌ها و مراتع زیسته و سکونت و شهرنشینی‌اش امری متاخر و جدید است. اگر چنین باشد، باید توقع داشت که تمام وجوه قوم‌شناختی آن، درهم‌تنیدگی عمیقی با این شیوه و مکان‌های زیست داشته باشد. از طرف دیگر، بخشی از آنچه امروز هستیم را ناگزیر از تاریخچۀ قوم خویش به ارث برده‌ایم. ممکن است در قرن بیست و یکم و به ظاهر آدم‌هایی مدرن باشیم اما آن انسان عشیره‌ای، با تمام وجوه مثبت و منفی‌اش، کم و بیش در درون ما حضور دارد و بخشی از هویت و چیستی امروز ما را رقم می‌زند.

با اینکه تحقیقات انسان‌شناختی و قوم‌‌شناختی به شناخت بسیاری از ابعاد فرهنگی، زندگی روزمره، وجوه فولکلوریک، سازمان اجتماعی، نظام خویشاوندی، معاش و اقتصاد، تیره‌ها و طوایف، زبان، پوشش، باورها، آداب و رسوم و آئین‌های اقوام یاری می‌رساند، با این حال، به نظر می‌رسد دستیابی به شناختی عمیق‌تر از باورها و بینش‌های عقلانی، درست و بنیادین هر قوم (یا آنچه در این نوشته به «حکمت قومی» تعبیر می‌کنیم) نیازمندِ پژوهش از نوع دیگری باشد. از این رو، نوشتۀ پیشِ رو تلاشی است برای ارائۀ طرحی کلی و چارچوب مفهومی ابتدایی برای انجام چنین پژوهشی که شاید بتوان آن را «حکمت‌شناسی قومی» نامید.

فلسفه، حکمت و زندگی سیار ترکمنان

غالب پژوهشگران، زادگاه «فلسفه» را یونانِ ششصد سال پیش از میلاد می‌دانند. یونانیان بودند که این واژه (فیلوسوفیا) را به معنی «عشق به حکمت/خرد/دانش» ابداع و تلاش کردند به جای توجیه اسطوره‌ای/عرفانی/دینی، تبیینی عقلانی/منطقی از پدیده‌‌ها به دست دهند؛ هرچند که نخستین فیلسوفان یونان ظاهرا از ادیان/باورهای هندی (هندویسم، بودیسم)، ایرانی (آیین زرتشتی) و چینی (آیین کنفوسیوس، تائوئیسم) نیز مطلع و متاثر بوده‌اند. در هر صورت، اکثر پژوهشگرانْ ظهور فلسفه در یونان را به معنای جهشی از باورهای اسطوره‌ای به تبیین‌های عقلانی می‌دانند. با این حال، در باب چیستی فلسفه، دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است اما دیدگاه غالبْ فلسفه را دانش و فعالیتی نظری و انتزاعی برای پاسخ به سوالات هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و ارزش‌شناختی می‌داند. در مقابل، رویکرد دیگری قرار دارد که فلسفه را نه یک فعالیت نظری صرف، بلکه راه و روشی برای زندگی (philosophy as a way of life) می‌داند (آدو، ۱۳۸۲). این تلقی اخیر از دو لحاظ برای ایده مورد بحث ما در این نوشته، اهمیت دارد:

یک) از آنجا که زندگی هر فرد یا جمعی بر شیوه‌ها و سبک‌هایی استوار است، می‌توان فلسفۀ ضمنی متناظری را برای آن مفروض دانست. از این رو، شیوه زندگی سیار (عشایری/صحراگردی) ترکمن‌ها تا قبل از یکجانشینی، را می‌توان مبتنی بر درک و برداشتی (آگاهانه یا ناخودآگاه) از هستی، انسان و زندگی دانست و با مطالعۀ آن، فلسفه مفروض متناظر با آن را استنتاج کرده و تدوین نمود.

دو) در دیدگاه «فلسفه به مثابه شیوه زندگی» وجه عملی فلسفه یعنی چگونه زیستن یا همان حکمت/فرزانگی (wisdom) بیش از وجه نظری فلسفه اهمیت دارد. یعنی حتی ممکن است فردی نداند تعریف فلسفی «عدالت» چیست اما دارای بینش، بصیرت و التزامی باشد که او را آدمی «عادل» می‌سازد. بنابراین، حکمت/فرزانگی را می‌توان در تعریفی کلی «داشتن بینش و بصیرت به امر عقلانی و درست و التزام عملی به آن» دانست. به همین دلیل است که در این ایدۀ پژوهشی، در واقع تمرکز ما بر «حکمت صحرا» است و نه فلسفۀ صحرا.

با توجه به موارد فوق، می‌توان امکان استنتاج حکمتی قومی را از بستر ویژگی‌های قوم‌شناختی ترکمن‌ها (و نوعی حکمت‌‌شناسی قومی را به طور عام) مفروض دانست.

ژئوفلسفه و حکمت زندگی سیار در صحرا

مفهوم ژئوفلسفه (geophilosophy) را اولین بار ژیل دُلوز و فِلیکس گَتاری در کتاب فلسفه چیست؟ (۱۹۹۱) طرح کردند. با اینکه آنان، به ظاهر در همسویی با باورمندان به تلقی از فلسفه به مثابه فعالیتی نظری و انتزاعی، فلسفه را «هنر صورت‌بخشی، اختراع و ساخت مفاهیم» می‌دانند (ص ۱۱) اما با ارائۀ مفهوم «ژئوفلسفه» (که می‌توان آن را با اغماض «جغرافیای فلسفه» ترجمه کرد) بر همبسته بودن محیط، سرزمین و جغرافیا با آن تاکید می‌ورزند. از این رو، پاسخ آنها به پرسش «فلسفه چیست؟» کاملا متفاوت از پاسخ‌های ارائه شده قبلی است. البته اصطلاح «ژئوفلسفه» نزد دُلوز و گَتاری «ابدا به این معنا نیست که فلسفه صرفا ویژگی جغرافیایی دارد و هر محیط فیزیکی و مادی‌ای همواره فلسفه‌ای خاص پدید می‌آورد» بلکه برعکس «نه تنها مدعی‌اند فلسفه اساسا پدیده‌ای یونانی است، بلکه مدعی‌اند فلسفه به معنای دقیق کلمه ذاتا همبستۀ سرزمین است» (گاشه، ص ۵۲). با این حال، این اصطلاح نزد آنان دارای تعارضات و ابهاماتی است و مفهومی شفاف و روشن نیست و مفسران نیز اجماعی در این زمینه ندارند. به همین دلیل، برای نزدیک شدن به منظور ایشان از مفهوم ژئوفلسفه باید آثار اصلی و تفاسیر را خواند اما در هر صورت این مفهوم می‌تواند (از منظری که در ادامه توضیح خواهیم داد) برای آنچه مدنظر ماست ابزار نظری راهگشا و الهامبخشی باشد.

بنابراین، هدف این نیست که فلسفه‌ای (به مفهوم مورد نظر دُلوز و گَتاری) را به صحرا و شیوه زندگی سیار ترکمنان نسبت دهیم. از نظر آنان حتی نمی‌توان از فلسفه چینی، هندویی، یهودی یا اسلامی سخن گفت بلکه آن نظام‌های عقیدتی را «پیشافلسفی» می‌نامند چه رسد به زندگیِ قومی که مبتنی بر فرهنگی شفاهی بوده است و جز معدود آثار ادبی، میراث فکری مکتوب و قابل توجهی ندارد. با این حال، از نظر ایشان نگاره‌های امر پیشافلسفی می‌‌توانند در قالب ادیان یا حکمت‌‌ها شکوفا شوند (دُلوز و گَتاری، ص ۱۲۹). و این دقیقا همان منظری است که ما برای استنتاج و تدوین حکمت صحرا در زندگی سیار و عشایری ترکمن‌ها در دوران ماقبل از یکجانشینی (یا حکمت‌شناسی قومی به طور کلی) پیشنهاد می‌کنیم.

به سوی حکمت‌شناسی قومی

در این طرح موضوع و فتح باب مختصر و کلی بر حکمت‌شناسی قومی (که قطعا نیازمند تدقیق تعاریف، ایضاح مفاهیم و توصیف مبسوط است)، ضمن بررسی مفهوم حکمت و ژئوفلسفه، بر دو بعد از شاخصه‌های اصلی قوم ترکمن در دوران ماقبل یکجانشینی تاکید کردیم: ۱) زندگی سیار و عشایری؛ و ۲) قلمرو و سرزمین (ما در این نوشته مفهوم کلی «صحرا» را مفروض گرفتیم اما این ایده بر گونه‌های متفاوت اقلیم و جغرافیا نیز قابل بسط خواهد بود).

دو ویژگی و مفهوم به ظاهر متعارض فوق، یعنی روندگی (زندگی سیار) و ثبات (قلمرو/سرزمین)، چه پیامدهایی بر شکلگیری حکمت صحرا (بینش‌ها/باورهای عقلانی و درست قوم ترکمن و در نتیجه شیوه زندگی مبتنی بر آن) داشته است؟ سایر عوامل موثر و روند تاثیرگذاری آنها در این زمینه به چه نحو بوده است؟ بر اساس تحلیل عوامل مذکور، حکمت مستتر و غالب در زندگی قوم ترکمن دارای چه مولفه‌هایی خواهد بود؟

فهم و حل بسیاری از مسائل و چالش‌های امروز ما در گرو شناخت و درک آن میراثی است که از گذشتۀ قومی خود، در درون ما نهادینه شده است. بنابراین تحقیقاتی از این نوع ضرورتی اساسی است چراکه به طور قطع خودشناسی قومی و فردی را تعمیق خواهد بخشید.

منابع

آدو، پی‌‌یر (۱۳۸۲).  فلسفه باستانی چیست؟، ترجمه عباس باقری، تهران: انتشارات علم.

دُلوز، ژیل و گَتاری، فلیکس (۱۴۰۱). فلسفه چیست؟، ترجمه محمدرضا آخوندزاده، تهران: نشر نی.

گاشه، رودولف (۱۴۰۲). سرزمین، فلسفه، مفهوم‌آفرینی: در باب ژئوفلسفه، ترجمه نادر خسروی، تهران: نشر چرخ.


منتشر شده در ماهنامه ترکمن دیار، شماره ۱۷، آبان ۱۴۰۲


 

به این مطلب چه امتیازی می‌دهید؟
[۵ از ۱ رای ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *