از حدود بیست سال پیش تا چند سال اخیر، که نویسندگی حرفهای را آغاز کردم، فقط برای دلم مینوشتم. هرآنچه در دل داشتم را، هر طور که دلم میخواست، مینوشتم. در آغازِ نوشتنِ حرفهای برای نشریاتْ هم، چنین بودم. تا اینکه کم کم صدای سردبیران و مدیران مسئول درآمد که باید به گونهای دیگر بنویسم. آنان کارفرما بودند و من محتاج نان. پس نوشتم مطابق با مزاج ایشان.
مدتی پس از آن که نوشتن برای وبسایتها را آغاز کردم، علاوه بر مدیران سایت، سروکلۀ کارفرمای دیگری هم پیدا شد: گوگل. باید طوری مینوشتم که گوگلپسند باشد. باید تمام قواعد الگوریتمهای گوگل برای امتیازدهی به نوشتهها (یا همان قوانین سئو)، را رعایت میکردم. این چنین بود که از نوشتنِ دِلی به نوشتنِ گوگِلی رسیدم.
بله حالا همۀ ما نویسندههای گوگلی هستیم. باید گوگلی بنویسیم تا دیده و خوانده شویم. و چنین میشود که فناوری بر ما فرمان میراند. ابتدا فکر میکردم که خُب اشکالی ندارد من افکار و احساساتم را با قواعد گوگل بیان میکنم. اما حالا میفهمم که این قواعد به مرور به فهم و احساس من هم شکل داده است.
البته گوگل فقط بخشی از ماجراست. اینترنت و فضای مجازی و فناوری به طور کلی، نه تنها در حال تغییر دادن نحوۀ نوشتن، رفتار و تفکر بلکه در حال شکل دادن به هویت و چیستی ماست. اخیرا خواندم که رباتی ساختهاند که انسانها را بغل میکند و به آغوش میکشد تا به آنها احساس آرامش و امنیت دهد. بله شما اگر پول آن را داشته باشید میتوانید بروید و یک ربات مهربان بخرید و در تنهایی خودتان از آغوش آرامبخش او لذت ببرید.
زمانی فکر میکردیم نیاز به دوستی، عشق و ارتباط انسانی نیازی بیبدیل است اما گویا حالا تکنولوژی در حال جایگزینی به جای انسان در این روابط است. انواع بیشماری از این رباتهای انساننما در حال ظهور است: از رباتهایی که برای شما جوک میگویند تا شاد شوید تا رباتهایی که خدمات جنسی ارائه میدهند!
اینشتین سالها قبل، در پی استفاده از تسلیحات هستهای گفته بود:
«به طرز مخوفی آشکار است که تکنولوژی ما از انسانیت ما پیشی گرفته است.»
نوشتنْ فقط نوشتنْ نیست. نوشتنْ با چیستی ما و نحوۀ بودنمان ارتباطی تنگاتنگ دارد. اگر عادت کنیم که همیشه گوگلی، فیسبوکی، تلگرامی، توئیتری و … بنویسیم بعید نیست که روزی به رباتی با گوشت و پوست تبدیل شویم.
در دنیای امروز ما ناگزیر از استفاده از تکنولوژی هستیم اما حداقل باید آگاه باشیم که این رابطه کاملا برعکس نشود. ما همین امروز هم به اندازۀ کافی به بردگی فناوری درآمدهایم. اگر آگاه باشیم بر آنچه که روزانه انجام میدهیم، از ساعاتی که با گوشی، تبلت و لپتاپمان سپری میکنیم و شیوههایی که باید رفتارمان را با انواع ماشینها و فناوریها تنظیم کنیم و نگاه دقیق به تاثیری که آنها در شیوۀ تفکر و بودن ما دارند؛ آنگاه ممکن است تاحدودی به میزان این بردگی پی ببریم.
تولستوی زمانی با خوشدلی توصیه کرده بود:
«از هیچ کس سرمشق نگیرید و از هیچ کس نهراسید. تنها به این طریق نیک خواهید نوشت.»
او احتمالا هرگز نمیتوانست تصور کند که روزی همۀ ما مجبور بشویم نه از یک نویسندۀ دیگر بلکه از یک سری قاعدۀ ماشینی تبعیت کنیم: از قواعد سئوی گوگل. البته میگویند این قواعد به خلاقیت و تولید محتوای اصیل امتیاز بیشتری میدهد ولی مسئله این است که چیستی خلاقیت و اصالت را آنها (آنهایی که سرنخهای فناوری و کلاندادهها را در دست دارند و مطابق منافعشان) تعیین میکنند نه ما.
این گوگلیشدن قواعد نوشتن و پیشی گرفتن فناوری بر انسانیت را، من چند وقت پیش به طور عینی تجربه کردم. من چند سال قبل هر از چندگاهی برای یک وبسایت در زمینۀ خودیاری مطلب مینوشتم. در آن زمان با یک مسئول انسانی ارتباط داشتم و او کارهای مربوط به این همکاری را انجام میداد. من دیگر فرصت نداشتم و نوشتن برای آن وبسایت را رها کردم. در کامنتهایی که بر نوشتههایم گذاشته میشد و من از طریق ایمیل مطلع میشدم، برخی خوانندگان میخواستند که من نوشتن را ادامه دهم. به همین دلیل گفتم شاید بد نباشد گاهی مطلبی در آنجا بنویسم.
به همان همکار قبلی پیام دادم و آمادگی خودم را برای نوشتن اعلام کردم. آن دوست نادیده پیام داد که دیگر آنجا نیست و باید با فرد دیگری تماس بگیرم. با آن فرد تماس گرفتم. ایشان به من پیام داد که الان روند کارشان کلا سیستمی شده و من علیرغم همکاری قبلی، باید مجددا از طریق لینکی که فرستاده بودند، ثبت نام میکردم و سوابق نویسندگی و نمونه کار و … پس از آن و تا آخر، من فقط با سیستم طرف بودم بدون ارتباط با هیچ موجودِ انسانی. اما جالبترین بخش ماجرا این بود که من باید در یک آزمونِ آنلاینِ یک ساعتهای که سیستم از من میگرفت، شرکت میکردم. در کمال حیرت در آزمون شرکت کردم و اوج غلبۀ قواعد گوگل بر نویسندگی را در آن آزمون سیستمی به چشم خود دیدم. همه چیز بر اساس سئو تنظیم شده بود و واقعا حال من بد شد و از اینکه چنین بازیچۀ سیستم شدهام، از خودم خجالت کشیدم.
اما قسمت جالبتر ماجرا این بود که من در آزمون رد شدم و قبولم نکردند که در آنجا مطلب بنویسم. در اوج شگفتی، گفتم سری به وبسایتشان بزنم و ببینم که چه شاهکاری باید خلق کنم تا لایق نوشتن در آنجا باشم. و وقتی با نوشتههایی مواجه شدم که تماما گوگلی بودند و همۀ قوانین سئو را بیکموکاست رعایت کرده بودند حالم بیش از قبل بد شد. چراکه در آن نوشتهها هیچ اثری از انسان ندیدم. آن نوشتهها، کالبدهایی قشنگ اما بیجان و روح بودند. هنوز هم برایم عجیب است که یک نوشتۀ انسانی و با موضوع انسانی (خودیاری) چطور میتواند تا این حد ماشینی و بیروح باشد.
حالا که ربات نقاش و رقاص و قصهگو و درآغوشگیرنده داریم چرا ربات نویسنده نداشته باشیم. شاید هم نیاز به چنین رباتی نباشد چون بیشتر ما حاضریم در ازای مبلغ مشخصی رباتِ نویسندۀ گوگلی خوبی باشیم و شاید همۀ ما کم و زیاد، به رباتهای نویسندۀ گوگلپسندی بدل شدهایم.
مردودی در آن آزمون سیستمیِ نوشتنِ گوگِلی باعث شد که هنوز به خودم امیدوار باشم. امید به اینکه شاید هنوز نوشتنم کاملا از روح و دل و احساس انسانی تهی نشده است. همیشه سعی کردهام این سخن نیچه الهامبخش من در نوشتن باشد که:
«در بین همۀ نوشتهها، من تنها از آن نوشتههایی خوشم میآید که با روح و جان نوشته شده باشد. با روح و جان خود بنویسید و خواهید دید که روح و جان شما موجودیتی روحانی است.»
البته نیچه هم با تمام شمّ آیندهبینیاش احتمالا نمیتوانست تصور کند که روزی موجودی قواعد نوشتن را تعیین خواهد کرد که خود عاری از روح و جان است. اما من از اینکه همچنان برای نوشتنِ با روح و جانِ خویشتن، در تقلا هستم، خود را یک شاگرد نیچه در نویسندگی میدانم تا از دستپروردگان گوگل!
با این حال، همان طور که مشخص است، برای دیده و خوانده شدن، من هم در این نوشته قواعد گوگلی را مراعات کردهام! شاید گاهی باید از نقاط قوتِ خودِ دشمن برای مبارزه با او استفاده کنیم. و شاید هم این استدلال، توجیه عاقلمآبانۀ یک انسان اسیر فناوری بیش نباشد.
شما در این مورد چه فکر میکنید؟