مادر و کودک در سه نما

زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه

۱

مادر و کودک در سه نما-1

۲

مادر و کودک در سه نما-2

۳

مادر و کودک در سه نما-3

تهران، اتوبوس شهری، ۱۳۸۹/۹/۱۶

مادر و کودک، شاید هم مادر بزرگ و کودک و یا … هر دو بسیار خسته و کم خواب به نظر می‌رسند. در کل مسیر طولانی آزادی تا تهران پارس هر دو خواب بودند.

و آن بقچه. حامل چیست؟ از کجا می‌آیند؟ به کجا می‌روند؟

و در عکس سوم، دمپایی افتاده، مسافران رفته و سر کودک که در نور غرق و محو شده است…

و مادر خسته و بی خواب، همچنان در خواب…

مادر و کودک، کودک و مادر…

و پدر….؟

به یاد «غزلی در نتوانستن» احمد شاملو می‌افتم:

از دست‌های گرمِ تو
کودکانِ توأمانِ آغوشِ خویش
سخن‌ها می‌توانم گفت
غمِ نان اگر بگذارد.

نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیحِ مادر، ای خورشید!
از مهربانیِ بی‌دریغِ جانت
با چنگِ تمامی‌ناپذیرِ تو سرودها می‌توانم کرد
غمِ نان اگر بگذارد.

رنگ‌ها در رنگ‌ها دویده،
از رنگین‌کمانِ بهاریِ تو
که سراپرده در این باغِ خزان رسیده برافراشته است
نقش‌ها می‌تواند زد
غمِ نان اگر بگذارد.

چشمه‌ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته‌یی در پیراهن،
از انسانی که تویی
قصه‌ها می‌توانم کرد
غمِ نان اگر بگذارد.*

 

احمد شاملو، ۱۳ دیِ ۱۳۴۳

 


مطلب مرتبط: روز برفی در ایستگاه مترو


* برگرفته از سایت رسمی احمد شاملو


 

به این مطلب چه امتیازی می‌دهید؟
[۵ از ۱ رای ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *